بحران حوزه یورو : گزینه دیگری وجود دارد، اما این گزینه در هیچ یک از فهرست های انتخاباتی نیست

نخست وزیر حزب کارگر بریتانیا، هارولد ویلسون گفته معروفی بدین مضمون دارد که در سیاست، یک هفته، زمان طولانیست. سرعت به فراموشی سپردن طبقه سرمایه دار، واقعا حیرت انگیز است. بگذارید نگاهی به چگونگی آغاز واقعی مرحله فعلی بحران بیاندازیم. اگر امروز در هر کشوری، چه در انگلستان و چه در ایالات متحده و یا در اروپا، شما تفسیر اقتصادی بازار های مالی را بخوانید و یا به حرف های سیاستمداران گوش دهید، آنوقت فکر میکنید که بحران جهانی سرمایه داری، نتیجه زندگی تجملی کارگران در دولت های رفاه بوده که لابد، حالا دیگر قادر به پرداخت هزینه های آن نیستند!

ادامه زمین گیر شدن اقتصاد و سیاست در اروپا

از یونان تا پرتغال، در مسیر ایتالیا و اسپانیا، بحران بدهی های اروپای جنوبی، به گردن تنبلی کارگران و تقلب های مالیاتی خرده بورژوا ها گذاشته شده است. برای جا انداختن این موضوع، مجله های متعدد داخلی، با نقل قول از « کارگران (معمولا ناشناس) » موافقت میکنند که « ما همه، فراتر از حد وسعمان زندگی میکنیم » . آنها به نظر میرسد که فراموش کرده باشند که ترکیدن حباب مالی (در ابتدا در ایالات متحده) با ایجاد کیسه پاداش بانکداران و سرمایه داران، آغاز شد. اجبار دولت ها، برای نجات بانک ها و موسسات بزرگ مالی، به دلیل « آنها بیش از حد بزرگند که ورشکست شوند » بود. این کمک های مالی بود که دولت های اروپا (و نه فقط اروپا) را با هزینه های « غیر قابل تحمل » استقراض، مواجه ساخت.

اما حتی همین نیز، ریشه علت این بحران نیست. دولت ها در همه جا، به منظور حفظ کلیت سرمایه داری، دست به نجات سیستم مالی زدند. عروج سوداگری مالی ِ بیست سال گذشته، خود، نتیجه عملکرد بحران عمیق کل این سیستم بود. بحران انباشت سرمایه، که در اوایل سالهای ۱۹۷۰ شروع شد. وقتی که « راه حل های دیگر » همچون ملی کردن و تامین مالی کسری بودجه، برای آغاز مجدد انباشت در سطح رونق پس از جنگ شکست خورد، بحران سرمایه داری تنها میتوانست از یک مسیر عبور کند. در روش رشد سنتی خود، به سوداگری مالی رسید که مارکس آنرا اغلب با « کلاه برداری » مترادف میگرفت. جلد سوم سرمایه (۱)

اما سوداگری بر اساس ارزش گذاری دلبخواهی ِ « دارایی ها » ، که صرفا بر روی کاغذ دارایی بودند، تنها میتوانست با وانمود کردن به اینکه این سرمایه ساختگی بر روی ارزش تولید واقعی بنا شده، به حیات خود ادامه دهد. در حقیقت امر، بر کوهی از بدهی هائی استوار بود که سنگینی آن، بر دوش کسانیکه کمترین امکان پرداخت در جامعه را دارند، گذاشته شد.

این پارادوکس، هنگام سقوط بازار سهام، عذر و بهانه مفیدی بود. زحمت اشاعه دروغ « ما همه با هم هستیم » را، بسیار ساده کرد. آیا کار اربابان ما عالی نبوده است؟ پس از چهار سال تشدید مداوم ریاضت اقتصادی برای « کم کردن بدهی ها » نه بدهی های بانکداری جهانی بطور چشم گیری کم شده اند. طبق بانک تسويه‌هاي بين المللي، تراز پرداختی موجود به مبلغ ۲۲،۳۴۷،۲۰۰،۰۰۰،۰۰۰ دلار [ روجوع کنید به bis.org ] باقی مانده است. و نه تجارت سوداگرانه به اصطلاح مشتقه اعتباري. در واقع دومی ( که به صورت مصون سازی در برابر زیان های آینده انجام میگیرد ) به رشد خود ادامه میدهد. در ژوئن ۲۰۰۹ مجموع قرارداد ها به مبلغ ۵۹۴/۵ تریلیون دلار ارزش گذاری، شدند، اما برای آخرین سه ماهه، که آمار آن در دسترس میباشد، ارزش آن بمبلغ ۷۰۷،۵۶۹،۰۰۰،۰۰۰،۰۰۰ میباشد. [ روجوع کنید به bis.org ] . صرفا پاداش بانکداران نبوده که با دخالت دولت حفظ شد، بلکه از کل بازی سوداگری مالی نیز حفاظت شد. بدهی های مشتقه نه تنها در حال کوچک شدن نیستد بلکه تنها در شش ماه گذشته بمبلغ ۱۰۰ تریلیون دلار گسترش یافته اند. این در برخی کشورها، نسبت به بقیه خیلی بیشتر بوده است.

مثل همیشه آنگلو ساکسن ها، همچنان به سخت ترین بازی های مالی ادامه میدهند، با بریتانیا تنها کشور بزرگ در اتحادیه اروپا که بدهی های بانکی خود را در سال گذشته افزایش داد. همانطوریکه رابرت پستون در پایان سال گذشته آنرا تأیید کرد.

یک مسئله تعجب آور و شاید هم نگران کننده در این روند، اینست که بدهی موسسات مالی، از ۲۰۵ درصد از تولید ناخالص داخلی به ۲۱۰ درصد افزایش یافته است *[۲].*

و در این مورد، دست سرمایه داری بریتانیا، برای انجام کار دیگری باز نیست. بعد از کاهش شدید بخش تولیدی، که حلا تنها یک هشتم از تولید ناخالص داخلی را تشکیل میدهد، اگر قرار باشد که تولید ناخالص داخلی رشدی داشته باشد، به شدت به بخش مالی متکی ست. و این چرائی تاثیر بحران منطقه یورو در اینجاست. در صورتی ادامه رکود و کسادی اقتصاد منطقه یورو، بخش بانکداری انگلیس، چگونه میتواند بازی های جدید مالی و سوداگرانه ( یا « ارائه خدمات بانکی » آنطوریکه طبقه حاکم بریتانیا دوست دارد از آن نام ببرد ) پیدا کند؟ [۳]

مسئله بدهی ها را نیز باید به آن اضافه کرد. در میان کشور های به اصطلاح PIIGS ( پرتقال، ایرلند، ایتالیا، یونان، اسپانیا) ، بریتانیا چندان در معرض خطر بدهی های یونان یا اسپانیا نیست، اما کاملا در معرض خطر بدهی های ایرلند و پرتغال قرار گرفته است. اگر آنها ورشکست شوند (و یا با کمک های صندوق بین المللی پول و منطقه یورو به حیات خود ادامه دهند) در آنصورت بخش بانکداری انگلیس نیز به یک نقطه کاملا ناپایدار خواهد رسید. تا آنجا که به اقتصادهای ثروتمند جهان مربوط میشود، افزایش بدهی ها در رابطه با تولید ناخالص داخلی غیر قابل توقف خواهد بود. با توجه به گزارش اخیر در ارتباط با « عدم اتکا بر روی، نسبت بدهي به دارائي خالص » (یعنی کاهش بدهی):

در واقع کل بدهی ها، در سرتاسر ده بزرگترین اقتصادهای بالغ جهان، از زمان بحران مالی ۲۰۰۸ – ۲۰۰۹ عمدتا به علت افزایش بدهی های دولتی، رشد کرده است. *علاوه بر این، نسبت کل بدهی به تولید ناخالص داخلی تنها در سه کشور در نمونه ما کاهش یافته است:*

ایالات متحده، کره جنوبی، و استرالیا.

از لحاظ نسبت درصد تولید ناخالص داخلی به بدهی ها، بریتانیا در صدر لیگ بدهی در جهان است. جمع بدهی بریتانیا در حال حاضر فراتر از ۵۰۰ درصد از تولید ناخالص داخلی را تشکیل میدهد، و ژاپن با فاصله کمتری در رده دوم قرار دارد. برای اسپانیا این رقم بیش از ۳۰۰ درصد میباشد. [۴]

گزینه سرمایه داران

و برای تحت کنترل قرار دادن اینها، آنها تنها میتوانند به گزینه یک سیاست دست بزنند و آن، مجبور کردن طبقه کارگر برای پرداخت بهای آن با کاهش هزینه های رفاهی، بهداشت، دستمزد، حقوق بازنشستگی و شغلی. اما همان طور که ما در چشم انداز های انقلابی شماره ۵۹ نوشتیم:

آنچه که از ریاضت اقتصادی مد نظر بوده، دقیقا نتیجه معکوس را داده است. *بدرجه ایکه طبقه کارگر از حوزه کار به بیرون پرتاب میشود، بدرجه ایکه هزینه های رفاهی قطع میشوند، اقتصاد، منقبض شده و درآمدهای دولتی کاهش مییابند و در نتیجه گرفتن قرض، افزایش می یابد.* بدهی کشور ها، علی الخصوص کشور های به اصطلاح *PIIGS* ، همچنان رو به افزایش بوده و تنها بخشش های بیشتر بدهی ها و کمکهای مالی بین المللی برای نجات از ورشکستگی ضرورت خواهد یافت.

در این خلال، رنج و عذاب میلیون ها نفر، روزانه افزایش مییابد. آخرین آمار بیکاری مندرج در روزنامه گاردین [ ۱-۵-۲۰۱۲] نشان میدهد که:

در سراسر اتحادیه اروپا، در حال حاضر ،۲۴/۷ میلیون زن و مرد بیکار وجود دارد.

در داخل منطقه یورو، نرخ بیکاری جوانان از ۲۰/۶ به ۲۲/۱ درصد افزایش یافته با ۳/۳۴ میلیون بزرگسال بیکار زیر سن ۲۵ سال.

2012-05-20-europe-unemployment.png
2012-05-20-greek-election.png

در اسپانیا و یونان، بیکاری در بین ِ زیر ۲۵ سال، بیش از ۵۰ درصد است. حتی در ایتالیا این رقم به ۳۶ درصد رسیده است. و اینها، ارقام رسمی اند. اگر همه کسانی که در کار های موقت، گاه به گاه و نیمه وقت نیز در نظر گرفته شوند، آنوقت این ارقام چگونه خواهند بود

با توجه به پیش بینی کلی، که این شرایط برای یک دهه ادامه خواهد یافت، ما راجع به از دست دادن یک نسل صحبت میکنیم. افزون بر این، در سراسر اروپا میلیون ها نفر از خانواده ها به یک وضعیت نابسامان رسیده اند و برخی از خانواده ها زیر آوار بدهی های در حال افزایش، در حال له شدن اند. خودکشی در یونان و به ویژه در ایتالیا در حال افزایش است [۶] در یونان در طول چهار سال گذشته، درآمد هر خانواده به طور متوسط ۳۰ درصد سقوط کرده است. بسیاری از خانواده های بچه دار، تنها ۱۰ یورو در روز برای صرف غذا دارند و بسیاری، از زیر بدهی ها، هرگز خلاص نخواهند شد. [۷]

ورشکستگی ( اگر ما را برای استفاده کنایه آمیز از آن، ببخشند ) کل سیاست کاهش هزینه ها، اعتماد به نفس منادیان ریاضت اقتصادی را خدشه دار کرده است. در میان طبقه حاکم در جهان، آنچه میتوان از آنها به عنوان نئو – کینزی ها، نام برد، در حال باز گشتند. به رهبری اقتصاددانانی مانند پال کروگمن و لری سامرز ، آنها در حال حاضر به بی فایدگی سیاست های فعلی اشاره و خواستار معرفی سیاست های « محرک » شده اند. سوسیال دمکرات ها، در بریتانیا و علی الخصوص فرانسه که از اینها الهام گرفته اند، تظاهر به داشتن سیاست جدیدی برای ملایم کردن ضربه های ریاضت اقتصادی میکنند. این، در نظر بسیاری از کارگران، زیر فشار بدهی ها و فقر زدگی و بدبین به کل دستگاه سیاسی حاکم، ارزش آزمودن را دارد. شرایط از این بدتر نمیشود.

با این حال بر اساس شرایط کنکرت و در هر صورت واقعی، چنین گزینه ای وجود ندارد. پایه اقتصاد کینزی، تامین مالی کسری بودجه است. دولت با قرض کردن پول (و یا فقط با چاپ آن) در پروژه هائی که برای کارگران ایجاد شغل میکند سرمایه گذاری میکند که سبب افزایش مصرف میشود ( به اصطلاح تاثیر ضريب تکاثر ) و ما صاحب رشد جادویی میشویم. آنچه که فراموش میشود اینست که تاریخا" سیاست های کینزی زمانی اعمال شده اند که پس از سال ها ریاضت اقتصادی، حجم قرض های دولت، رو به پایین داشته است. در حال حاضر دولت ها با داشتن بدهی های بسیار، چگونه میتوانند سیاستی را اتخاذ کنند که رشد آن بر اساس تامین مالی بیشتر کسری بودجه باشد؟ این کشورها برای تامین مالی برخی از بدهی های خود از طریق توزیع اوراق قرضه به سرمایه گذاران ( یعنی موسسات بزرگ مالی ) مشکل خواهند داشت، که در حال حاضر از بدهی های مستقل دولتی نگرانند! در شکل فعلی موجود ، آنها سیاست کاهش کمی (چاپ پول) را دنبال میکنند که با دادن این پول به بانک ها، سیستم را پا برجا نگه دارند. هنگامی که این نوع از پول، در چرخه گردش قرار گیرد، آنوقت کابوس تورم مرکل وایمار* واقعیت خواهد یافت.

ارائه سیاستهای ورشکسته

در واقع، سیاستمدارانی چون اد بالس و فرانسوا اولاند با ارائه « تغییر » و یا انجام کاری متفاوت، تنها تعویق ریاضت اقتصادی، یکی دو سال بیشتر از مخالفان جناح راست خود، را مد نظر دارند. ایده راه اندازی سیاست ِ رشد، از طریق تامین مالی (پول قرض گرفته شده و یا چاپ شده) با زیر ساخت های جدید، این مشکل را تشدید خواهد کرد. در حقیقت هیچ بخشی از طبقه حاکمه ما، برای برون رفت از این آشفته بازار سرمایه داری، هیچ خط مشی بهتری از ویلکینز میکوبر، چارلز دیکنز، ندارند. اما احتمالا این ایده را به رای دهندگان ناامید، خواهند فروخت. موفقیت حزب کارگر در انتخابات محلی در انگلستان ( اگرچه ۷ نفر از ۱۰ نفر واجد شرایط، حتی به پای صندوق های رای نرفتند) و پیروزی فرانسوا اولاند در انتخابات ریاست جمهوری فرانسه هر دو نشانه هایی از این امر میباشد. اما به عنوان یک نتیجه، هیچ چیز برای کارگران تغییر نخواهد کرد.

در این مسیر، راه حل های نا امیدانه تری ارائه خواهند شد. راست افراطی، با پیشنهاد راه حل های « ساده » اگر چه گمراه کننده، در حال خیزش است. برای آنها بیکاری و پائین آمدن درآمد، نه ناشی از عواقب شکست سیستم سرمایه داری، بلکه ناشی از اتحادیه اروپا و مهاجرت میباشد. در وضعیت یونان، رفقای ما، ظهور اتحاد بیگانه ستیزان و ملی گرایان افراطی را، زنگ خطر ارزیابی کرده، که برآمد بحران را به طور فزاینده ای به عنوان « ساخت آلمان » به تصویر کشیده اند. [۸] امثال سپیده دم طلایی در یونان که برای اولین بار ( با ۲۱ کرسی) وارد مجلس شده، حزب خیرت ویلدرس در هلند، و جبهه ملی در فرانسه، همه، پیام های ضد مهاجرینی و ضد اتحادیه اروپائی خود را تشدید کرده اند. در یونان اراذل و اوباش سپیده دم طلایی، با تقلید از نازی ها، شروع به جهنمی تر کردن زندگی دوزخی مهاجران، خواهند کرد. مارین لو پن، زیرکانه تر، امیدوار است که روی سیاست های شکست خورده سارکوزی، با انشعاب در درون حزب خود بر سر مسائل مربوط به مهاجرت و جرم و جنایت، جبهه ملی را به حزب اصلی جناح راست تبدیل کند. بازی با کارت « ملی » یک امر طبیعی برای طبقه حاکمه ماست. پیام های « ما همه با هم هستیم » و از خود گذشتگی برای « اعتلای کشور » ضروریست، همه با هدف منحرف کردن توجه از این واقعیت است که طبقه کارگر تاوان ادامه لذت طبقه ی حاکم از ثمرات استثمار ما را، میپردازد. بدون شک فضای سیاسی، کریه تر خواهد شد. رفقای یونانی ما در مقابله با این ناسیونالیسم رو به رشد، تلاش کرده اند که به هر دو گروه از کارگران آلمانی و یونانی متوسل شوند. این درخواست در بین هزاران نفر در کارخانه های آلمان توزیع و از آن استقبال خوبی بعمل آمده است. [۹] جزوه نشان می دهد که طبقه کارگر در آلمان چه در گذشته و چه در حال حاضر برای وقوع « معجزه اقتصادی » همچنان هزینه پرداخت میکند.

در سوی دیگر ِ « معجزه اقتصادی » آلمان در دهه گذشته، مسئله کاهش دستمزد مردمی بوده که به اشتغال وابسته اند، زیرا آنها هم در گذشته و هم در حال حاضر، بهای « بهبود رقابتی بودن » اقتصاد آلمان را میپردازند. دستمزد واقعی کارگران آلمان، سال به سال کاهش یافته و سود شرکتها به طور مداوم « متورم » یافته است. قدرت خرید در حال حاضر، کاملا زیر تورم است. ۷ میلیون ( حدود ۲۰ درصد از نیروی کار) به صورت پاره وقت، تحت قراردادهای ثابت مدت ( « مینی - شغل ها » )، با درآمد ماهانه زیر ۴۰۰ یورو و بدون بیمه کار میکنند. در حالی که دستمزدهای واقعی طی ۱۰ سال گذشته کاهش یافته، بانک ها، سود خود را ۳۹ درصد افزایش داده اند.

و این آنچیزست که طبقه حاکم در همه جا برای همه ما می خواهند. نگاهی به متن زیر که در آستانه انتخابات ریاست جمهوری فرانسه از یوزف جوفه در فایننشال تایمز آمده بیاندازید [سوم ماه مه ۲۰۱۲]

فرانسوا اولاند از شانس بالائی در پیروزی ریاست جمهوری فرانسه بر خوردار است، چشم اندازی تاریک و دلگیر، برای همه، بجز کینزین های جدید و سوسیالیست قدیمی...... *او باید رهبری را از همکار سوسیال دموکرات آلمانی خود، گرهارد شرودر یاد بگیرد.*

چرا صدراعظم سابق آلمان؟ از آنجا که آنچه او به رای دهندگان خود گفت، آقایان، اولاند و نیکولاس سارکوزی، حتی زیر شکنجه هم جرات گفتن آنرا، ندارند. ۹ سال پیش، آقای شرودر به کشور خود چنین هشدار داد: یا کاهش مزایای اجتماعی، شل کردن بازار کار و پذیرش مسئولیت های فردی - یا قبول عواقب وخیم. سپس او دستور کار « برنامه ۲۰۱۰ » خود را به پیش برد. و در حقیقت آلمان، دو سال قبل از سقوط بازار سهام، از رشد صفر درصد تا ۳ درصد صعود – و پس از آن نیز با ۳ درصد ادامه داد [۱۰].

امروز، کارگران آلمانی در شرایط بهتری قرا نگرفته اند، اما مقدار حجم ارزش اضافی را که تولید کرده اند، سلاحی شده در دست امثال مرکل، که برای پیشبرد ریاضت اقتصادی بیشتر، تلاش میکنند. آری، همانطوریکه رفقای ما اشاره کرده اند، مشکل در همه جا یکسان است.

انتخابات یا تغییرات واقعی؟

از ۴ سال پیش، زمان شروع بحران، دوازده دولت در کشورهای بزرگ سرمایه داری شامل یونان و فرانسه در این ماه (ماه مه ۲۰۱۲) عوض شده اند.

انتخابات، همانطوریکه، مقاله رفقای فرانسوی ( Presidential Election in France ) روشن می سازد، تنها یک وسیله است که طبقه حاکم توسط آن مشروعیت خود را از طرف ما کسب میکند. با انتخاب اسمی حاکمان مان، بر بلایی که بر سرمان میآورند، همدست آنها میشویم. گزینه های ارائه شده از حاکمان مان، به طور فزاینده ای تنگتر میشود. برای ما گزینش از لیست انتخاباتی که طبقه سرمایه دار ارائه میدهد مثل انتخاب در اردوگاه های کار اجباری ست – مرگ با کار زیاد و یا مرگ از طریق گرسنگی. کارگران یونانی به طور طبیعی برای جلوگیری از چنین انتخابی، همانطوریکه نتایج انتخابات نشان داد، تلاش کرده اند. با وجود غیر قانونی بودن رای ندادن، بیش از یک سوم واجدین شرایط، در آن شرکت نکردند. کسانی که رای دادند (در مقام مقایسه با فرانسه) در یک تعداد بسیار زیاد، به سوسیال دموکرات های حزب سوسیالیست پاسوک پشت کرده و به احزاب چپ مخالف معامله با اتحادیه اروپا رو آوردند. اولاند در فرانسه بخاطر قول مذاکره برای تجدید نظر بر سر پیمان ثبات اروپا پیروز شد، اما پاسوک، بخاطر پذیرش شرایط اتحادیه اروپا برای نجات از ورشکستگی، تقریبا از صحنه حذف شد.

جدا از این، نتیجه انتخابات یونان، هیچ نشانه روشنی را برای انجام یک سری از اقدامات در جلوی طبقه حاکم یونان قرار نداد. در واقع، بن بست یونان تقریبا نماد کل اقتصاد جهان است. تفاوت در این است که آنچه یونانیان در حال حاضر تجربه میکنند، ما در سالهای آتی با آن مواجه خواهیم شد. در واقع انتخابات یونان، صرفا نشانه بن بست اقتصادی و سیاسی امروز سرمایه داری ست. کیفیت و چگونگی این بحران، منجر شد که دو حزب نیروهای ائتلاف، که با اتحادیه اروپا و صندوق بین المللی پول، بسته ریاضت اقتصادی را مذاکره کرده بودند، تلفات سنگینی را بپردازند. علی رغم ویژگی سیستم پارلمانی یونان، تعیین۵۰ کرسی اضافی برای حزب حاکم، دو حزب حاکم دموکراسی نوین (محافظه‌کار) و حزب سوسیالیست پاسوک، با کم داشتن دو نماینده مجلس، قادر به تشکیل یک دولت برای انجام معامله با اتحادیه اروپا نشوند. در واقع امر، اگر میتوانستند بدین امر نائل شوند، مسخره مینمود، از آنجائیکه ۷ نفر از ۱۰ نفر از مجموع کسانی که رای دادند، به احزابی رای دادند که کمپین انتخاباتی شان بر علیه معامله با اتحادیه اروپا بود.

اتفاق غافلگیر کننده، دومین حزب ائتلاف چپ به اصطلاح سیریزا بود که از نارضایتی معامله با اتحادیه اروپا، بیشترین بهره را برد. نه تنها آرا پاسوک را بخود جذب کرد، بلکه آرای قشر جوان حرفه ای را نیز که موقیعت حرفه ای خود را در صورت تحقق اصلاحات پیشنهادی اتحادیه اروپا از دست میدادند به دست آورد. [۱۱] از آنجائیکه بسیاری از اینها، حامیان سابق دموکراسی نوین بودند، بنابراین، آنرا به سختی میتوان به عنوان یک ظهور جدید چپ انتخاباتی، که برخی با بوق و کرنا در داخل و خارج از یونان از آن یاد میکنند، بحساب آورد. رای دهندگان به سیریزا رای اعتماد نداده اند، زیرا این حزب در تقابل با بحران عمیق، ظاهرا گزینه جدی نیست. وقوع چنین امری، محصول واکنش، در برابر ریاضت اقتصادی خشن و رو به فزون بود. یک پارادوکس دیگر در این وضعیت این است که رای دهندگان، به جای خروج از منطقه یورو بخاطر یک مشت پول نامعتبر دراخما و آینده ای حتی بیشتر نامعلوم، میخواهند مجددا با اتحادیه اروپا به مذاکره بنشینند. سردرگمی حاصل، وقفه و عجز سیاسی ست که تنها راه حل طبقه حاکم یونان، برای برون رفت از آن، ارائه یک انتخابات دیگر است. هیچیک از این احزاب گزینه ای در مقابله با تداوم نظام سرمایه داری ندارند که قبل از همه، ریشه تمامی بدبختی هاست.

اتحادیه ها

حتی در جاهائیکه که تعداد رو به افزایش کارگران، امید به نظام انتخاباتی را رها میکنند، هنوز مسیر رو به جلو، به وضوح دیده نمیشود. بسیاری موافقند که کارگران باید در مقابل ریاضت اقتصادی مقاومت کنند، اما فکر میکنند که اتحاد کارگری بدین معناست که باید به اتحادیه اعتماد و تکیه داشت. در صورت ظاهر، ایده همه با هم بودن برای وادار کردن کارفرمایان به عقب نشینی، دارای جاذبه خاصی است، امااین ایده، با در نظر گرفتن دو ﻣﺆﻟﻔﻪ فرو می ریزد. اول اینکه اتحادیه در وهله اول، نه تنها ما را متحد نمیکند که در واقع بانی تفرقه است. در وهله دوم، فرض پشت همه مبارزات اتحادیه ای اینست که هنوز هم مقدار زیادی پول موجود بوده و فقط باید کمی بیشتر بسوی ما سرازیر شود. به عبارت دیگر، سرمایه داری واقعا خوب است و فقط نیاز به اجرای بهتری دارد که عادلانه تر شود. این تصور، خیالی ست، اما تعجب آور نیست. اتحادیه ها که روزگاری سازمان های واقعی کارگران بودند، امروز با مقاماتیکه حقوق های ۶ رقمی دریافت میکنند، غرق در بوروکراسی شده اند. آنها کاملا در سیستم سرمایه داری، ادغام یافته اند.

تمام ویژگی های بالا در اعتراضات خیابانی اخیر در اسپانیا، پس از آنکه دولت رخوئی Rajoy اعلام کرد که اقدامات ریاضت اقتصادی تاکنونی، کافی نبوده است، خود را نشان داد. کاهش ۳۶ میلیارد دلار بیشتر از هزینه های رفاهی، ضروریست تا به حد نصاب کاهش بدهی که با اتحادیه اروپا قبلا توافق شده بود، رسیده شود . [۱۲] اسپانیا در حال حاضر دارای بالاترین نرخ بیکاری در اروپاست، کاهش اخیر هزینه ها رفاهی، مردم اسپانیا را به همان سطح از نومیدی که یونانیان دست بگریبانند، خواهد رساند. ابراز خشم در خیابان ها، قابل پیش بینی بود اما اتحادیه های کارگری بر روی چگونگی واکنش، دچار تفرقه شدند. دو تا از بزرگترین اتحادیه ها، کمیسیون کارگران (CC.OO مرتبط به حزب کمونیست) و اتحادیه عمومی کارگران (UGT - وابسته به حزب سوسیالیست) تلاش کردند تا کنترل خشم طبقاتی را با فراخوان برای اعتصاب عمومی ( البته تنها برای یک روز ) بدست گیرند. به گزارش روزنامه دیلی تلگراف

در مادرید، معترضان، در اعتراض به اقدامات ریاضت اقتصادی، شجاعانه با به هیچ گرفتن باران، ترافیک رادر پایتخت متوقف کردند. *در پورتا دل سل،* (Puerta del Sol ) *محل اعتراض خشمگینان* ( Los Indignados ) *در تابستان گذشته، تجمع کردند.* تظاهر کنندگان با سخنان رهبران اتحادیه ها، مملو از هیجان و احساسات شدند.

نزدیک به یک میلیون نفر کارگر در خیابانهای سراسر اسپانیا: *به این شیوه از درک ارتباط و پیوند با نیروی کار* ( *مذاکره بین کارگران – اتحادیه و کارفرمایان – در این مورد دولت* . *مترجم)* ، *«* نه *»* گفتند. *از سخنان فرناندز ایگناسیو ، دبیر کل اتحادیه کمیسیون کارگران*

عجبا؟ آیا کارگران، تنها بخاطر اینکه، قبل از اخراج آنها، با اتحادیه مشورت نشده بود شکایت داشتند؟ ما چنین فکر نمی کنیم، اما تاکید او نشان دهنده ذهنیت اتحادیه ای ست- آنها فقط به سادگی می خواهند که قبل از مدیریت کردن بهره کشی از ما، موضوع با آنها در میان گذاشته شود. سپس آنها، کماکان با مذاکره، شغل و شرایط کاری ما را به باد دهند. بهرحال، دوران مذاکرات، دیر زمانیست که سپری شده است.

گزینه واقعی

نشاندن گزینه واقعی، بجای همراهی کردن با شیوه سرمایه داری، بسیار سخت تر است، با وجود فقر و فلاکت تحمیل شده بر ما، بسیاری هنوز آماده نیستند که به آن بیاندیشند. این گزینه نمیتواند چیزی کمتر از سرنگونی نظام سرمایه داری و جایگزینی آن با یک نظم اجتماعی جدیدی باشد که در آن پول، بدهی و استثمار دیگر وجود نخواهد داشت.

روشن است که برای این، راه حل سریع و فوری وجود ندارد. روند پیکار مبارزاه جویانه، باید از خود طبقه کارگر، با سازماندهی مستقل، بصورت خودگردان و از طریق مجامع توده ای و کمیته های اعتصاب، پاسخگو به توده کارگران در مبارزه، آغاز شود. این، تا حدودی در حال اتفاق افتادن است، به خصوص در اسپانیا. جنبش خشمگینان و اشغال خیابان ها، به بالا بردن آگاهی سیاسی نیاز به یک برنامه ضد سرمایه داری، کمک کرده است. در بعضی از نقاط، نشست های جمعی، به راز واقعی موفقیت، یعنی نگه داشتن و درگیر کردن همه از طریق بحث های گسترده در مورد وضعیت فعلی و آنچه که باید انجام گیرد، نائل شده اند. برای مثال، قسمتی از جزوه ای که توسط گروهی از کارگران در پالنسیا، بیرون داده شده است را در اینجا میاوریم:

برای اعتصاب ِ بدون واسطه

بار دیگر طبقه حاکم به ما خاطر نشان میکند که چه کسی دست بالا را دارد؛ اینبار با اصلاح قانون کار، که کارگران را حتی بیشتر در سایه رحمت کارفرمایان قرار میدهد. از حالا به بعد، اینکه شما بتوانید شغل تان را حفظ کنید یا نه، به طور انحصاری بر نیاز کارفرما در جهت دستیابی به حداکثر سود، بستگی دارد . این مسئله ربطی به اینکه چه دولتی بر سر کار باشد، نداشته، بلکه بیانگر این واقعیت است که ما برای سرمایه، چیزی بیشتر از کالا نیستیم. در مواجه با این چشم انداز، ما هیچ گزینه ای جز مبارزه نداریم : این مبارزه چگونه خواهد بود؟ چگونه آن را باید انجام داد؟

اکثریت اتحادیه ها، مدل خود را اینچنین به ما ارائه میدهند: آنها فرمان میدهند، ما اطاعت میکنیم. آنها در مورد اصلاح قانون کار، سر و صدا زیادی راه میاندازند، اما همان زمان دست به معامله ای میزنند که که وضع را برای کارگران بدتر میکند. در واقع، حقوق ما برای آنها اهمیتی ندارد. ما برای آنها، چیزی بیش از عدد نیستیم، عددی که فلسفه وجودی و درآمد آنها را توجیه میکند. آنچه که برای آنها مهم است اینست که ما استثمار شویم و در بردگی بمانیم و در عین حال، آنها کماکان به بازی خود ادامه دهند! آنها چیزی بیش از عروسک های خیمه شب بازی نیستند که کمر به خدمت سرمایه داران بسته اند. عملکرد واقعی آنها، و درست به همین دلیل به موجودیت خود ادامه میدهند، جذب، منحرف و مطیع کردن مبارزه واقعی طبقه کارگر، برای جلوگیری از تبدیل شدن آن به یک خطر واقعی برای نظام و طبقه حاکمه میباشد.

...ما نمی توانیم از این دو اتحادیه بزرگ کارگری و استراتژی های آنها پیروی کنیم. آنها با برگزاری اعتصاب مشروط، به اصطلاح « خدمات حداقلی » به منظور بی اثر کردن هر مبارزه انقلابی، موافقت کرده اند. چه زمانی و کی، ما شاهد جنگی بوده ایم که در آن با دشمن، پیمان ِ « عدم ایجاد مشکلات بیش از حد » منعقد شده باشد ؟ هدف از اعتصاب اینست که به اقتصاد آسیب برساند، کارفرمایان را ملزم کند که در قبال منافع ما خم شوند. اعتصاب باید که بیشترین لطمه را به اقتصاد بزند. چنین چیزی، با اعتصاب مورد پذیرش و موافقت قرار گرفته و آنهم تنها برای یک روز، دستیابی به چنین اهداف، عملی نیست: تنها از طریق اعتصاب های غیر رسمی * و نامحدود، قابل حصول است.

ما نمی توانیم به اتحادیه های خیانت پیشه و فرصت طلبان چپ سرمایه، زمان بیشتری بدهیم. ما باید خودمان را بدون واسطه، از طریق مجمع عمومی و شوراهای کارگری، سازمان دهیم. فقط از طریق عمل مشخص و بدون قید و شرط میتوان استثمارگران و نوکران آنها را در همه جا شکست داد: از توقف اصلاح قانون کار گرفته تا نابودی سیستم سرمایه داری.

در مقابل کاهش هزینه های رفاهی، خود را بدون واسطه سازمان دهیم. [۱۳]

آنچه که در این جزوه قابل توجه است، اینست که در برابر کاهش هزینه های رفاهی، صرفا، در مرز مبارزه دفاعی، توقف نمیکند، به مسئله سیستم ِ مسبب آن نیز، میپردازد. تا اینجا، پا را یک گام از جنبش خشمگینان اسپانیا و برنامه اشغال خیابان ها، فراتر گذاشته است. در طرح موضوع ، سعی و کوششی برای عادلانه کردن سرمایه داری نشده بلکه بر عکس، برای خلاص شدن از آن تلاش شده است.

و اینجا مسئله، صرفا این نیست که چگونه باید خودمان را سازماندهی کنیم. این شرایط، نیاز به آگاهی سیاسی دارد. مشکل این است که این جنبش ها یک روز در این مکان و سپس روز دیگر، در مکان دیگری، شکل میگیرند. تداوم در نگه داشتن آگاهی سیاسی کار بسیار دشواریست. افزون بر این، اگر ما قرار است که از اشتباهات گذشته مان جلوگیری کنیم، باید درس های تاریخی خود مان را از حفظ بدانیم. به باور ما، کسانی که خود را با دستور کار سیاسی نیاز برای سرنگونی سرمایه داری، نیاز به یک جامعه بدون پول یا استثمار، بدون دولت و سرکوب سهیم میدانند، باید در یک نهاد سیاسی جهانی، و یا بهتر بگوئیم، حزب، گرد هم آیند. این حزب، دولت ِ در انتظار ( سایه) نیست، اما یک نهاد بین المللی مبارزه جوست ، که تنها هدف آن پیشبرد برنامه انقلاب جهانی ست. برای خود، قدرت را در هیچ مکانی به دست نمیگیرد. ارگان های حزبی، میانجی و واسطه مبارزه جمعی نیست. در عوض، حزب بین المللی برای ایجاد ارگان های قدرت کارگران مبارزه میکند ( یا « شوراهای کارگران » همانطوریکه کارگران پالنسیا در جزوه خود به آن روجوع میکنند ). و هنگامی که این ارگان ها ایجاد شدند، در درون آنها، به عنوان بخشی از طبقه ای که به آن تعلق دارد، به مبارزه برخاسته و در برابر هر گونه بازگشت به طرح واره های سرمایه داری قد علم میکند ( هم آنهایی که توسط دولت سرمایه داری و سوسیال دموکرات های چپ پیشنهاد خواهد شد). واضح است که این چشم انداز، بلافاصله توسط توده های کارگر بر داشته نخواهد شد، اما تنها چشم انداز یست که یک گزینه واقعی را ارائه میدهد. این چشم انداز یست که ما با صبر و حوصله در همه جا که بتوانیم ،برای آن مبارزه میکنیم.

  • اشاره به زندانی شدن کاراکتر داستانی ویلکینز میکوبر، در زندان بدهکاران دارد. داستان کاپرفیلد چارلز دیکنز . مترجم

اشاره به تورم خارج از حد عادي و فوق العاده در جمهوری ویمر در آلمان بین سالهای ۱۹۲۱ – ۱۹۲۴. مترجم

  • اصطلاحاً از آن به عنوان اعتصاب گربه وحشی یاد میشود. اشاره به اعتصاب غیر مجاز دارد، اعتصاب کارگران، بدون مجوز از مقامات اتحادیه صنفی، گاهی اوقات از آن به عنوان « اقدام غیررسمی در صنايع » نیز نام برده شده است. در بعضی از ترجمه های فارسی، از عنوان اعتصاب نامنظم استفاده شده است. مترجم

[۱] به عنوان مثال نگاه کنید به « بانکداری و اعتبار، با این حال، بموجب آن، به قویترین ابزار پیشبرد تولید سرمایه داری، فراتر از موانع خاص خود و یکی از موثرترین وسیله بری بحران و کلاهبرداری، تبدیل شد » سرمایه جلد سوم صفحه ۷۴۲ نسخه پنگوئن.

[۲] bbc.co.uk بدهی بریتانیا، بزرگترین در جهان

[۳] این تکیه کردن بیش از حد به بخش مالی است که منجر به انزوای کامل دولت بریتانیا در اروپا در مورد ماهیت و دامنه مقررات بازل ۳ شده است. روجوع کنید به « از دور بر آتش دست داشتن آزبورن، روی عدم رای در اصلاحات کلیدی » تایمز مالی ۴ مه ۲۰۱۲

[۴] گزارش انستیتو جهانی مک کینزی، دسترس در mckinsey.com

[۵] نگاه کنید به « سرمایه داری در باتلاق بدهی » . کسانی که مایلند نظرات ما را راجع به آینده حوزه یورو بدانند مطالب بیشتری را در آن شماره خواهند یافت.

[۶] نگاه کنید به blog.occupiedlondon.org

[۷] نگاه کنید به channel4.com و بریتانیا « رونق اعتباری، گروه های کم درآمد را برای همیشه در بدهی گذاشت » "" فایننشال تایمز ۴-۵-۲۰۱۲

[۸] نگاه کنید به leftcom.org

[9] نگاه کنید به leftcom.org یا روجوع کنید به آرورا، بولتن سازمان کارگران کمونیست. رایگان برای هر کسی که پاکت تمبر دار به آدرس زیر BM CWO، WC1N 3XX. بفرستد

[۱۰] نگاه کنید به ft.com

[۱۱] در یونان، ده ها حرفه، دارای موقعیت ویژه ای اند. این حرفه ها به دلیل نیاز به داشتن اجازه مخصوص برای کسانیکه میخواهند در آن رشته کار کنند، « محصور » در نظر گرفته میشوند. به عنوان مثال، کسی که میخواهد در آینده دفتر اسناد رسمی باز کند، یا راننده تاکسی و یا داروساز شود باید مجوز آنرا از یک بازنشسته خریداری کند. هزینه برای داشتن مجوز داروخانه به بیش از 400.000 دلار میرسد. بیش از ۱۳۰ حرفه « محصور » وجود دارد: آرایشگران، مدرسه هنر های دراماتیک و مدرسان رقص، نانوایی، نمایندگی فروش عتیقه جات، آژانس بیمه، مشاوران بیمه، مشاورین کاریابی، مرکز خدمات آموزشی، غواصان، فیلمبرداران، آموزشگاه تعلیم رانندگی، رانندگان تاکسی، رانندگان اتوبوس توریستی، صاحبان غرفه روزنامه، برق کار، تکنسین های صدا، صاحبان مدارس خصوصی، فروشندگان دخانیات، تولید کنندگان و فروشندگان اسلحه، آرایشگران، کارگاه های خصوصی، کارگران بندر، آژانس املاک و مستغلات، نجات غریق، نجاران، سرمایه گذاران، عینک فروشان، حساب داری، کارگردان فیلم / تئاتر و حتی مکانیک خودرو.

فشار زیادی از طرف ترویکا (صندوق بین المللی پول، بانک مرکزی اروپا، اتحادیه اروپا) برای باز کردن به اصطلاح حرفه های « محصور » اعمال شده است، با این حال برخی حرفه های سود آور واقعی، مانند داروسازان و وکلا هنوز هم محصور باقی خواهد ماند.

[۱۲] و برای جبران همه آنها، پول بیشتری از بانکیا ( Bankia ) مورد نیاز خواهد بود، بانک دو سال پیش برای جذب بسیاری از بدهی های بد راه اندازی شد، حالا به مشکل برخورده، از آنجائیکه بانک های را که در خود جا کرد، بدهی های خود را کم و دارایی های خود را بیش از حد نشان داده بودند. این بدهی ها بیش از ۵۲ میلیارد یورو ست. دولت اسپانیا به منظور نجات سیستم بانکی، مجبور شد که آنرا ملی کند، اما با اینکار، تنها بار بدهی مستقل خود را اضافه کرد.

[۱۳] این توسط ارنی « Ernie » از ICC در libcom.org نقل شده بود و ما از او برای نشان دادن آن به ما، سپاسگزاریم.

Thursday, May 24, 2012
بحران حوزه یورو : گزینه دیگری وجود دارد، اما این گزینه در هیچ یک از فهرست های انتخاباتی نیست | Leftcom

Error

Error message

PDOException: SQLSTATE[HY000]: General error: 1366 Incorrect string value: '\xD8\xA8\xD8\xAD\xD8\xB1...' for column 'title' at row 1: INSERT INTO {accesslog} (title, path, url, hostname, uid, sid, timer, timestamp) VALUES (:db_insert_placeholder_0, :db_insert_placeholder_1, :db_insert_placeholder_2, :db_insert_placeholder_3, :db_insert_placeholder_4, :db_insert_placeholder_5, :db_insert_placeholder_6, :db_insert_placeholder_7); Array ( [:db_insert_placeholder_0] => بحران حوزه یورو : گزینه دیگری وجود دارد، اما این گزینه در هیچ یک از فهرست های انتخاباتی نیست [:db_insert_placeholder_1] => node/8170 [:db_insert_placeholder_2] => [:db_insert_placeholder_3] => 44.203.58.132 [:db_insert_placeholder_4] => 0 [:db_insert_placeholder_5] => 2_bRilkIEZmhsnjoq3th0wwXp-RGc4dDduHRo8mNnvI [:db_insert_placeholder_6] => 1180 [:db_insert_placeholder_7] => 1711620126 ) in statistics_exit() (line 93 of /web/htdocs/www.leftcom.org/home/modules/statistics/statistics.module).
The website encountered an unexpected error. Please try again later.