عراق، خلافت جدید، دولت اسلامی و مانور های گسترده تر امپریالیستی

پشت بحران جاری سوریه، جبهه دیگری در خاورمیانه جنگ زده باز شده است: جبهه عراق. پس از موصل، نیروهای نظامی ِ ابوبکر ابراهیم البغدادی، خلیفه خود گمارده و جهادگر قدیمی، رهبر بلامنازع داعش (دولت اسلامی عراق و سوریه) موفق به کسب موقعیت های جدیدی در شمال عراق شده است. او فراتر از شهر زومار رفته و در نزدیی مرز سوریه، جائیکه او در حال حاضر بخش شرقی آنرا تحت کنترل خود دارد، شهر سنجار و میدان های نفت عین زاله و باتما را به تصرف خود در آورده است. در داخل سوریه، میدان گازی شعیر و حوزه های نفتی رقه در اختیار اوست. این پیشرفت ها و پیروزی های آسان، آنچنان الهام بخش « خلیفه سیاه جامه » بوده که تولد دولت اسلامی عراق و سوریه را اعلام کند. قلمرو «مقدس» شده، تحت سرسخت ترین تفاسیر از شرع، قرار گرفته است. به لحاظ سیاسی «مستقل » و نسبت به رژیم های شیعه مجاور، بسیار خصمانه است. با شکل گیری بعنوان حکومت اسلامی، اولین گام در راه (دوباره) ساختن خلافتی که مرزهایش میتواند از خاورمیانه تا هند با عبور از برخی از بخش هایی آسیایی اروپا را، در بر گیرد. فتوحات ارضی آنچنان به راحتی بدست آمد که که نه تنها تعجب دولت نوری المالکی ( حالا نخست وزیر سابق عراق شیعه، که مجبور شد پس از شکست ارتش خود و فشار های سیاسی بین المللی، استعفا دهد ) شد، بلکه شگفتی دولت اقلیم کردستان در شمال کشور را نیز همانند رئیس جمهور سوریه، بشار اسد که قبلا شگفت زده کرده بود، به همراه داشت.

اگر ما داستان را از آغاز هزاره سوم، یعنی از زمان حمله آمریکا به رژیم صدام حسین در سال ۲۰۰۳ دنبال کنیم، تولد تعدادی از سازمان های نظامی سیاسی سنی را می توانیم ببینیم که بر علیه حضور آمریکا و تمامی « مرتدین » دولت شیعی، و خود مالکی واردعمل شدند. در میان این سازمان ها که توسط قبایل محلی مورد پشتیبانی قرا گرفتند، شاخه عراق القاعده افغانستان، تحت رهبری « معنوی » و نظامی زرقاوی، اولین سازمانی بود که مورد حمایت مالی کشورهای حاشیه خلیج قرار گرفت. این القاعده بود که از آن داعش ِ البغدادی، تحت نام های متفاوت، بعدها متولد شد.

بنابراین بغدادی، همچون سنگ شهاب، از آسمان نیفتاده تا هر کس و هر چیزی را نابود کند. ورود او به صحنه غم انگیز خاورمیانه، نتیجه یک سری از تنش های امپریالیستی و اصطکاک ها بوده، که برای سال ها، چیدمان سیاسی و اقتصادی سراسر منطقه را، آشفته کرده است. داعش در فلوجه عراق در سال ۲۰۰۶، سه سال پس از ورود نیروهای ائتلاف به بغداد و سقوط صدام حسین بمثابه شاخه « دیوانه » القاعده متولد شد. در وحله اول، بازتاب خشم صدها و سپس هزاران نفر از جان گذشته بود که طبق معمول به کانال مکانیسم ملی - مذهبی، هدایت شد. برای چندین دهه، جناح های مختلف بورژوازی در گیر جنگ در منطقه، برای رسیدن به جاه طلبی های خود و با توجه به ویژگیهای سیاسی و اقتصادی خود، به اتخاذ تاکتیک و استفاده از اقدامات دینی روی آورده اند. در اغلب موارد و شاید هم همیشه، همه اینها زیر « نشان» امپریالیسم های محلی و یا مطابق استراتژی این و یا آن قدرت امپریالیستی برای تسلط بر انرژی، بوده است. بدین شکل البغدادی، یک گروه شبه نظامی را به یک ارتش کارآمد دگرگون کرد که به شمال عراق، شرق سوریه با شاخه های سازمانی در لبنان و اردن و حالا در الجزایر و لیبی گسترش یافت. همه این دستاورد ها به لطف حمایت مالی نظامی قابل توجه، ممکن شد. همانطورکه بسیاری از ناظران هم بدان اشاره کرده اند،حقیقت این است که این ارتش ِ افراط گرایان اسلامی، پس از حمله و فتح روستاها و شهر ها، به منابع قدرت و پول نقد، دست یازیده اند. مثال واضح این امر اینکه پس از فتح موصل، « خلیفه سیاه جامه » دستور مصادره بانک مرکزی و تمامی شعب آن تا شعاع ۵۰ کیلومتری را صادر کرد. درست است که این جنبش، نفت شمال سوریه را از طریق کامیون به بازار ترکیه میفرستد، اما از همان ابتدا، آنچه که حکومت اسلامی را به آنچه که امروز از نظر قدرت سازمانی و سیاسی ست، تبدیل نمود، مساعدت عربستان سعودی، قطر و امارات متحده عربی و کمک های نه چندان ناچیز امریکا بود. تعیین مقدار پول های کمکی، کار آسانی نیست، اما مطمئنا به اندازه کافی بوده که بتوان یک ارتش کارآمد، با پتانسیل تبدیل به یک نیروی خطرناک غیر قابل کنترل در سراسر منطقه خاورمیانه را با آن نگه داشت.

هدف امریکا، زمانی که تمایل به حمایت خود را از یک جناح از این ظاهرا « دشمنی » اسلام گریان، آشکار کرد، استفاده از آنها -که همیشه هم قابل اعتماد نیستد – در اتحاد بر علیه سوریه، در تلاش برای تضعیف ادامه حیات بنادر طرطوس و لاذقیه و در نتیجه تضعیف نقش روسیه در مدیترانه بود، حتی اگر این به معنای غوطه ور شدن در دریایی از خطرات و تناقضات میبود. رژیم در ریاض، البته، همیشه از اینکه یکی از منابع تامین مالی و حمایت از گروه های تروریستی مختلف در خاور میانه بوده را تکذیب میکند. این موضع را هم در برابر دولت اسلامی کماکان حفظ کرده است، اما فراتر از اظهارات تزئینی، از طرف پادشاهی وهابی ها، که مشخصا از نظر اعطای کمکهای مالی « سخاوتمندانه » بوده، فعالیت های شدیدی انجام شده است. مدیر و شخص اصلی پیش برنده این عملیات، که برای سالیان طولانی ادامه داشته، بندر بن سلطان میباشد، رئیس سرویس مخفی عربستان، سفیر مداوم ایالات متحده آمریکا از سال ۱۹۸۳ تا سال ۲۰۰۵ ،و در ورای نقش خود بعنوان سیاستمدار عالی رتبه، عهده دار ظریف ترین روابط بین المللی با دولت های مختلف ایالات متحده بود که هم زمان روابط بسیار پایداری را با نمایندگان حزب جمهوری خواه، نگه داشته است. بن سلطان وجوها را از شاهزاده های سعودی که از آرمان های اسلامی حمایت میکنند، جمع آوری کرد. مبالغ بزرگ به حساب شرکت های ساختگی که به دولت ریاض متعلق اند واریز شدند. سپس این مبالغ به خزانه بانک کویت و امارات که خارج از قوانین پول شویی بین المللی عمل میکنند هدایت شدند. از آنجا نسبتا آسان بود که راه « مخفی » برای تامین مالی القاعده ال نصرا در سوریه و دولت اسلامی در عراق پیدا کنند. بطور نمونه این عملیات مالی از طرف یک طرفدار فعال، سناتور مک کین و همکارش لیندزی گراهام، مورد حمایت قرار گرفت که موظف بود، گردش پول، کمک به « مجموعه » را درصورتیکه سازمان اطلاعات آمریکا آنرا لازم تشخیص بداند، انجام دهد. برای قطر هم قضیه همین طور است، هر چند روش برای جمع آوری و دلایل استراتژیک برای کمک های مالی متفاوت بود، البته تا جائیکه با منطق سیاسی عربستان مخالفتی نشود. دولت های ریاض و دوحه، ده ها میلیون دلار برای حکومت اسلامی هزینه کرده اند که در حال حاضر قادرند از قدرت خود در سوریه و عراق استفاده کنند و وضعیت منطقه خاورمیانه را بدتر کنند. امروز، اعتقاد بر این است که دارایی های مالی دولت اسلامی کمتر از دو میلیارد دلار نباشد. دلیل چنین بلند همتي از طرف عربستان سعودی و شرکا نسبت به البغدادی، تلاشی است، به خصوص از سوی رژیم ریاض، برای مبارزه با سوریه بشار اسد و تضعیف عراق تحت رهبری مالکی، تا از شر هر دوی مخالفان متخاصم خود خلاص شده و برتری خود را در این منطقه گسترش دهد. هدف این است که از طریق دولت های دوست آینده، جریان نفت خاورمیانه در جهت شرق را به سوی دریای مدیترانه، هدایت کند. جهتی که ایران، دشمن شماره یک ریاض، حریف مذهبی و رقیب نفتی او، بنحو احسن انجام میدهد. هدف عربستان سعودی اینست که پرچم مذهبی تسنن را، در مقابل « مرتدان » شیعه عراقی، ایرانی و یا علوی ها، مانند رئیس جمهور سوریه، بشار اسد به اهتزاز در آورد. این چیزی جز یک ابزار ایدئولوژیک در مبارزه در جنگ امپریالیستی برای نفت و برتری مالی و سیاسی در سراسر منطقه، از مدیترانه تا دریای خزر، در بر گیرنده مناطق کردنشین سوریه، عراق و لبنان، نیست.

داعش هم مانند شکل گیری سایر تشکل های جهادی، صرفا یک ابزار در دست وهابی های پادشاهی عربستان نیست. اقدامات بی ثبات کننده آن، پاسخ منطق امپریالیستی ریاض در مقابل تهران و دمشق بوده، و تا زمانی که در راستای این منطق عمل میکند، قدرت نظامی و سیاسی آن باقی خواهد ماند. بنابراین وقتی که داعش خارج از این چارچوب و خودسر عمل کرد، همانطوریکه اتفاقات اخیر در عراق و سوریه بروشنی نشان داد، موازنه قدرت امپریالیستی در منطقه،مسیر جدیدی را برگزید. وقتی که جاه طلبی خلیفه جدید در مقابل هژمونی استراتژیک عربستان سعودی و خواسته های امپراتوری امریکا قرار گرفت، تمامی ضوابط در این مسئله، شامل حمایت مالی، کاملا وارونه شد.

از طرف دیگر اوضاع برای « مسیر جدید » رئیس جمهور ایران، روحانی، نیز همین است، اما در جهت مخالف. تهران هم پرچم تشیع را دقیقا آنطور که عربستان سعودی با تسنن انجام میدهد، به اهتراز در آورده و هر دو از این امر آگاهند که، در این مرحله، دام مذهبی، با پیامد ویرانگر بنیادگرایی ستیز جویانه اش، در راستای منافع امپریالیستی آنهاست. و از کمک مالی و حمایت سیاسی از دست نشاندگان جنگجویانشان، که از هیچ آفریده شده اند و یا که در زیر ردای محافظشان، رشد میکنند دریغ نمیکنند. همانطور که در دهه های قبل، عربستان سعودی، ظهور طالبان در افغانستان و پاکستان، القاعده، و اخیرا داعش در عراق و سوریه را، تشویق کرده است، همه دولت هایی که در ایران بر سر کار آمده اند، از سازمان هایی مانند حزب الله در لبنان و سایر تشکل های مذهبی شیعه و همچنین حماس در غزه، حمایت کرده اند. ایران اهداف زیرین را دنبال میکند: ۱) بیرون آمدن از انزوائی که پس از انقلاب خمینی در آن فرو رفته بود. ۲) ایجاد مجموعه ئی از روابط اقتصادی، تجاری و سیاسی با کشورهای مشابه خود ۳) به صحنه کشیدن خود به عنوان رقیب عربستان سعودی، از نظر صادرات نفت. ۴) تشویق ظهور رژیم های سیاسی تابع، همانند و شبیه خود ۵) دفاع از کشورهای مانند عراق و سوریه، حتی با استفاده از نیرو که در حال حاضر در معرض خطر داعش قرار گرفته اند، لذا مورد توجه نظامی ریاض قرار دارند.

از این واقعیت نیز نباید غفلت کرد که در داخل و در لبه این کلاف درهم تنیده، کسانی که سر نخ ها را در دست دارند، همان قدرت های امپریالیستی بزرگ، به ناچار برای چندین دهه این سرزمین و ساکنان آن را برای منافع اقتصادی و استراتژیک خود به تئاتری از تراژدی دگرگون کرده اند.

تغییر مسیر: *داعش دیگر بدرد بخور نیست.* همه بر علیه البغدادی

هنگامیکه خيمه شب بازان، کنترل عروسک های خود را از دست میدهند، همه چیز پیچیده میشود. دست نشاندگان می توانند کینه توزانه مقابله به مثل کنند، در این مورد از طریق بمب و حملات هوایی. تصاویر غم انگیز زنده تلویزیونی از گردن زدن گروگان های غربی توسط دولت اسلامی، یک فرصت طلایی به پشتیبانان و حامیان سابق مالی البغدادی داد که به «نجات خود »، مبادرت ورزیده و شروع به مجازات متحد سابق خود کنند. به عبارت دیگر، آنها در حال حاضر برای تضعیف دستگاه کشنده ای میکوشند که تا چندی پیش بکارش گرفته بودند، اما حالا کنترل موثر خود را از دست داده اند. در ۱۱ سپتامبر ۲۰۱۴، رئیس جمهور اوباما «جنگ صلیبی » در برابر دولت اسلامی را براه انداخت، آن را یک سازمان تروریستی خواند که خود را وقف جرم و جنایت اجتماعی، چیزی نه بیشتر از یک گروه شکارچیان سر، کرده است، تهدید جدی برای هر دو جهان غرب و خود اسلام که باید از روی زمین محو گردد. او سعی کرد که از گزارش های قبلی و مدیریت ضعیف فعلی ذکری بمیان نیاید، انگار که هرگز وجود نداشته اند، یا که دیگر به او مربوط نمیشوند. فراخوان آمریکا، حمایت فرانسه، انگلستان، ایتالیا و برخی کشورهای دیگر اروپایی، به همراه ده کشور در خاورمیانه، بطور « شگفت آوری » شامل عربستان سعودی، قطر و امارات متحده عربی را بدنبال داشت. آنها همه با علاقه گرد هم آمدند، اما هر کدام بدنبال و یا مدافع اهداف خود میباشند. چگونه است که پدر خوانده های سابق دولت اسلامی، دلایل زیادی برای نگرانی دارند؟ چرا دست به چنین چرخشی در استراتژی خود زده اند؟

اولین عنصری که باید در نظر گرفته شود، اینست که دولت اسلامی، در تلاش برای تبدیل شدن به قطب جاذبه برای سنی ها و جهان گسترده تر اسلامی تصمیم گرفت که به تنهایی به انجام این کار مبادرت ورزیده و لذا خود را از حمایت کسانی که منبع تامین مالی وی بودند، جدا کند. ایستادن در برابر فساد غرب و مسلمانان دروغین، با هدف مدیریت دست اول غنیمت انرژی که خاورمیانه برای نیمی از اقتصاد جهان فراهم می کند، یک غنیمت جنگی که هنوز هم، تا حدی، در قالب ذخایر، پنهان بوده که باید به بهره برداری برسد. در این مرحله، یعنی با تولد رسمی دولت اسلامی، همه چیز برای ایالات متحده و کشورهای دیگر در منطقه پیچیده شده است. تا زمانی که البغدادی به عنوان یک غارتگر در برابر دشمنان واشنگتن، ریاض و دوحه خدمت میکرد، همه چیز خوب بود. هنگامی که خلیفه سیاه جامه قدم در راه جداگانه نهاد، نگرش حامیان خود را کاملا تغییر داد. برای ریاض، همانقدر که مانور نفتی با ایران و ترکیه، مطلقا نمی توانست تحمل شود، تبدیل شدن دولت تازه متولد جاه طلب، به مرجع راهنمای اهل سنت و در نتیجه تضعیف حاکمیت عربستان نیز، قابل قبول نبود. اما برای قطر، تصمیم البغدادی به عدم پشتیبانی از نامزدی دوحه برای جام جهانی در سال ۲۰۲۲ طنین بسیار بدی داشت. نه این که البغدادی - رئیس یک دولتی که در حقیقت وجود خارجی نداشته، دارای هیچ مرز ی نبوده و توسط هیچ کشوری حتی کمتر توسط هیچ سازمان بین المللی به رسمیت شناخته نشده - در کسب و کار جام جهانی فوتبال (قراردادها، معاملات تجاری، حامیان مالی و غیره) مهم بوده باشد، اما به دلیل نفس امتناع خود، هشداری بود به دوحه که علی رغم دادن وام ها، دیگر نمی تواند روی وفاداری او، حساب باز کند. نه تنها این، اما تولد دولت اسلامی یک سری اختلاف میان کشورهای خلیج را برجسته کرده تر کرده و شکاف های امپریالیستی آنها را بیشتر گسترش داده است. « جنگ » بین عربستان سعودی، قطر و امارات متحده عربی بر سر مسأله اخوان المسلمین در مصر آغاز شده است. امیر قبلی قطر، خلیفه آل ثانی همه دارائی خود را با « پیشنهاد سرمایه گذاری » قرن: ۱۰۰ میلیارد دلار برای مدیریت صد ساله میراث هنری مصر، بر روی مرسی شرط بسته بود. با این مقدار زیادی از سرمایه مالی، مصر میتوانست فورا برای احیای اقتصاد کشور اقدام کند، قطر هم فرصتی مییافت که بخش قابل توجهی از مازاد مالی، ناشی از درآمدهای گاز خود را در برای سرمایه گذاری « تولیدی » استفاده کند. برای عربستان سعودی و امارات وفادار به آن، اخوان المسلمین یک سازمان تروریستی بوده که با هر شیوه ای باید با آن بمبارزه پرداخت، آنها با صراحت کامل از ارتش مصر و رهبر جدید آن ژنرال سیسی و اخراج اخوان المسلمین از دولت، پشتیبانی کردند. در مورد تروریست ها، دوحه ریاض را متهم میکند که پشتیبان اصلی مالی دولت اسلامی بوده است، در حالی که انگشت اتهام عربستان سعودی به سوی قطریهاست. نیازی به گفتن نیست که هر دو با جدیت این اتهامات را انکار میکنند. جای تعجب نیست که مالکی، نخست وزیر سابق عراق، هر دو را متهم کرده بود که مسئول ایجاد دولت اسلامی و مشکلات ناشی از آن بوده اند. در همین حال ایالات متحده آمریکا، عامل نخست و هماهنگ کننده همه اینها، حالا که سکوت کرده و در کنار نشسته، تا همین اواخر از داعش دفاع میکرد. یک نمونه روشن از تناقضات امپریالیستی.

در نتیجه، سنی ها و امپریالیسم امریکا در مورد اوضاع و احوالی که هنوز شکل نگرفته ولی قرار است پدید بیاید، اما بدون داشتن هیچ گونه تعریف اقتصادی و یا سازمانی روشن از آن، نهادی که هیچ کس فکر ترویج آن نبود، دچار بی خوابی شده اند. در حال حاضر از کنترل کسانی که ناخواسته به شکل گیری آن در یکی از حساس ترین مناطق در جهان کمک کردند، خارج شده است. این وضعیت فورا اصطکاک حاد در میان صفوف حامیان سابق دولت اسلامی ایجاد کرده است و به گسیخته شدن بیشتر روابط نهاد های امپریالیستی که در یک تعادل حساس قدرتی بسر میبرند، انجامیده است. در واقع، زخم های قدیمی در جهان اسلام، بازگشایی شده و مسله کرد، از سوریه و عراق گرفته تا ترکیه را، دوباره زنده کرده است. اتحادهای قدیمی را تضعیف و ظهور انواع جدیدی را پرورش داده و بالاتر از همه، به طور مداوم در صحنه حساس انرژی منطقه، که حداقل در دو دهه اخیر، عامل وقوع جنگها یکی پس از دیگری بوده، اختلال بوجود اوره است.

اما در مورد نفت، با ورود دولت اسلامی به مرزهای کردستان عراق، در آخرین قسمت این اپیزود بربریت امپریالیستی، تمام بازیگران آن احساس خطر کرده اند. از زمان صدام حسین، ۶۰ درصد نفت عراق در منطقه کردنشین تولید می شود. شرکت های بزرگ نفتی بین المللی از جمله شرکت های آمریکایی که در آنجا فعالیت میکنند با استفاده از ؛ اول « منطقه ی پرواز ممنوع » بوش، رئیس جمهور سابق امریکا، قبل از تشکیل حکومت کرد و دوم دولت تحت رهبری مسعود بارزانی طرفدار آمریکا، به فعالیت مشغولند. این عملیات برای حفاظت از منافع آمریکا و به خط کردن دولت مالکی، که بیش از حد به برقراری روابط خوب انرژی با ایران مشتاق شده بود، انجام میشود. در واقع، این وقایع اختلاف بین دولت کرد در شمال عراق و دولت بغداد را بر سر استخراج و بازاریابی نفت باز کرد. و این، یکی از دلایلی است که چرا، در ابتدا، سرویس اطلاعاتی آمریکا به دولت اسلامی کمک مالی کرده و دست او را به بمثابه نیروی ضد عراقی و همچنین نیروی ضد اسد باز گذاشت. اما دولت اسلامی، بیش از حد به کردستان نزدیک شد و تعادل شکننده را که با زحمت فراوان بدست آمده بود، در معرض خطر قرار داد. علاوه بر اینها، در این میان مسئله حساس ترکیه نیز هست. حتی اگر دولت آنکارا، به درخواست آمریکا برای مقابله مسلحانه با «خلیفه سیاه جامه » ، تن دهد، در مورد حمایت و آموزش نظامی پیشمرگه های کرد بارزانی، محتاط و ملاحظات جدی خود را دارد. پشتیبانی از « ملی گرایی » کردستان عراق، خطرات باز شدن درهای آن در درون خانه خود را بدنبال خواهد داشت و این آنچیزی ست که دولت ترکیه می خواهد با تقبل هر هزینه، از آن جلوگیری کند. این باعث حتی پیچیده تر شدن این اتحاد مصلحتی ست. تنها وجه مشترک این اتحاد اینست که میخواهند از دست متحد ناپسند شده سابق خود، خلاص شوند، اما در ورای آن، هدف و یا منافع مشترکی در دنبال کردن آن، نیست. تنها یقین در این میان اینست که دولت اسلامی تنش های متناقض امپریالیستی را که ظاهرا همصدا بودند و هستند، به حرکت درآورده است.

مهمتر از همه مسئله خود نفت مطرح است. پیشروی سربازان «خلیفه سیاه جامه » و حرکت به سوی یک دولت اسلامی نه تنها در منطقه ای با اهمیت استراتژیک اتفاق می افتد، بلکه مالکیت و بهره برداری از ذخایر عمده نفت و گاز در سرزمین های فتح شده در هر دو سوریه و عراق را برای آنها تضمین کرده و تهدید برای ذخایر کردستان عراق نیز میباشد.

به گفته بسیاری از تحلیلگران، دولت اسلامی قادر است که از طریق تجارت در بازار سیاه نفت و گاز، از نفت « خود » و گاز « خود » روزانه ۳ میلیون دلار درآمد داشته باشد. بر اساس آمار فروش، این رقم از فروش روزانه ۱/۲ میلیون دلار از ذخایر سوریه و ۱/۸ میلیون دلار از نفت عراق در بازار، بدست میاید. نفت و گاز از طریق ترکیه در مقادیر کم، وارد سراسر جهان از جمله ایران میشود. بنابراین حدود یک میلیارد دلار « تولید خالص داخلی » در سال، دولت اسلامی را قادر می سازد که از عهده هزینه های نظامی و « دولت رفاه » کوچکی که مسئولیت رسیدگی به مناطق اشغالی و جلب رضایت مردم را دارد، بر آید. افزون بر آن، دارای دو میلیارد دلار موجودی نقدی نیز میباشد. در حال حاضر این موجودی نقدی، کفاف مقابله با خشک شدن ناگهانی درآمد مالی از متحدان سابق خود را برای مدتی تامین میکند. آنچه که باعث نگرانی بیشتر دولت ریاض، در مورد نفت و دوحه، در مورد گاز میشود - رقابت ناعادلانه دولت جدید اسلامی است. زمانی که شروع به فروش نفت « خود » در بازار های بین المللی نمود، قیمت هر بشکه حدود ۱۰۳ تا ۱۰۵ دلار تخمین زده می شد. در بازار سیاه قیمتی که توسط دولت اسلامی شارژ میشد، به ۱۸ تا ۴۰ دلار برای هر بشکه رسید، به جهان عرب وابسته به درآمدهای نفتی بصورت جدی صدمه زده بطوریکه احساس خطر کردند. به عنوان مثال، عربستان سعودی در شخص ملک عبدالله به انجام همه اقدامات ممکن از طریق سرویس های امنیتی خود، برای جلوگیری از هر نفوذ ایدئولوژیک و سازمانی پیروان « خلیفه سیاه جامه » در سرزمین مقدس اسلام دست زد و حدود سی هزار سرباز به مرز عراق گسیل داد. این سربازان احتمالا هرگز در خاک دشمن به کار گرفته نخواهند شد، اما آنها یک عامل بازدارنده قابل توجهی در مقابل دشمنان جدید ریاض بحساب میآیند. قطر،که جذبه امپریالیستی بسیار کمتری از عربستان سعودی دارد، به ارتباط با پیروان خلیفه با استفاده از امام یوسف آل قرضاوی از طریق منبر مساجد دوحه، با اعلام نفرت از آنانیکه که قانون قرآن را با ارتکاب انواع جنایات به نام خداوند نقض میکنند، اکتفا کرد.

به سوی یک نتیجه گیری اولیه

ایالات متحده، تقریبا پشتیبانی همه کشورهای خاورمیانه به رهبری عربستان سعودی و قطر، علی رغم اینکه آنها اهداف متضادی را دنبال میکنند، کسب کرد، به علاوه پشتیبانی انگلیس، فرانسه و استرالیا و کشورهای خلیج فارس، یک چرخش ۱۸۰ درجه کامل را بنمایش گذاشت که همه آنها را به آسانی مطلق گرد هم آورد. این یک پیام روشن به هیولای خود آفریده می‌فرستد و نیروهای ائتلاف با یک سری از فجایع، که حالا برای ترمیم و اصلاحشان تلاش میکنند، خود را از مخمصه « رها میکند ». پس از فتح موصل، بعد از به دست گرفتن کنترل یک سد بزرگ بر روی رودخانه دجله در نزدیکی همان شهر و تصرف برخی از چاه های میادین نفت و گاز توسط دولت اسلامی، ایالات متحده با بمباران مواضع نظامی آل بغدادی، مداخله نظامی را مناسب دیده است. در ابتدا، بهانه ای رسمی، ارائه کمک های بشردوستانه به پناهندگان، به ویژه مسیحیان، برای کمک به توزیع آب و غذا بود که با در نظر گرفتن وجهه ضعیف اوباما در اذهان عمومی مردم آمریکا در نظر سنجی های اخیر، بسیار مفید است. سپس به مسئله « جنگی که جنگ نیست » میرسیم که بر اساس بمباران اما بدون ارسال نفرات به مناطق جنگی، حداقل برای حالا، بنا شده که « کار کثیف » دفاع و فتح قلمرو ها را به پیشمرگه های کرد، واگذار میکند که در برابر تهدید اربیل، شهر نفت خیز کردستان عراق و تمامی دستاوردهای کنونی امپریالیسم بین المللی در زمینه انرژی، توسط ارتش حکومت اسلامی، بایستد. در این میان، ترکیه در حال آماده سازی، یا بهتر است که بگوئیم آماده مداخله با ارتش خود، با رعایت دو شرط میباشد. اولین خواست اردوغان این است که نیروهای ائتلاف از نیروهای کرد مسعود بارزانی و ناسیونالیسم کرد سوریه حمایت نکند تا از هرگونه ریسک جنبش پ ک ک در خود ترکیه جلوگیری شود. شرط دوم که به باج گیری شبیه است، او برای جنگ زمینی علیه رژیم بشار اسد در سوریه و علیه دولت جدید عراق در صورت ادامه سیاست قبلی خود تحت حاکمیت رژیم قبلی مالکی، مبنی بر همکاری با ایران در زمینه انرژی، فراخوان میدهد. به این ترتیب آنکارا خود را از مرز حرف به عمل رسانده است. وقتی که ارتش دولت اسلامی شهر کوبانی در چند کیلومتری مرز ترکیه را محاصره کرد هیچ گونه عکس العملی را از خود نشان نداد.

تانک های اردوغان از جایشان تکان نخورده اند و کردها باید بتنهایی از خودشان در برابر برتری نظامی « شبه نظامیان سیاه جامه » دفاع کنند. علاوه بر این او از اوباما خواسته بود که بصورت جدی در سوریه مداخله کند و « توصیه» کرده بود که حمایت خود را فقط به تامین مالی برای مخالفان جبهه انقلابی سوریه محدود نکرده، اما به اقدام مستقیم علیه رژیم اسد مبادرت ورزد. سپس، و تنها پس از آن، ترکیه به مبارزه عملیاتی علیه دولت اسلامی تمایل نشان خواهد داد. در همان زمان، با درهم شکستن خشم ۱۵ میلیون کردهای ترکیه که هزاران نفر از آنها در استانبول و دیگر شهرهای عمده ترکیه تظاهرات کرده و سی کشته بجای گذاشت، اردوغان قول برسی احتمال آزادی موقتی رهبر تاریخی پ ک ک، اوجالان را داد. حتی « رهبری جدید» ایران، وارد این مجمع الجزایر تنیده در باج خواهی آشکار و پنهان و وعده های دروغین بازیگران مختلف این درام امپریالیستی، شده است. رئیس جمهور جدید روحانی گفت که او مایل به حمایت از تلاش های جنگی علیه تروریسم است به شرط این که ایالات متحده احتمال لغو تحریم ها علیه ایران را در نظر بگیرد، در غیر این صورت هرگونه جنگ علیه عراق و سوریه از نظر تهران به عنوان نقض قانون بین المللی در نظر گرفته خواهد شد. در جبهه مخالفت امپریالیستی، روسیه و چین همچنان در کنار سوریه ایستاده، بی سر و صدا اما با نگرانی از هر حرکت پیچیده ایران و جنگجویان منتسب به آن در نقاط مختلف خاورمیانه، مانند حزب الله در لبنان و حماس در نوار غزه، به حمایت خود ادامه میدهند چرا که همه آنها یک هدف استراتژیک را دنبال میکنند. آنچه که در این میان منافع آنها را یکی میکند، نیاز به کنترل بازار انرژی اما به سمت شرق، به سمت چین و بازارهای آسیایی ست. در عین حال، محل بازی در حال حاضر خاورمیانه است. در میان همه این جنگ های نیابتی بربریت سرمایه داری، جنگ های داخلی « انقلاب ها » ی با ماهیت مذهبی، « استقرار مجدد » سکولار و یا غیره، بشدت در حال رشد است. جهان تحریف شده سرمایه داری، که علاوه بر تولید گرسنگی و بدبختی از طریق بحران اقتصادی خود، منبع جنایات و مرگ در چهار گوشه جهان از طریق جنگ های ویرانگر است. برای زنده ماندن، در تلاش برای مدیریت تضادهای اقتصادی و اجتماعی آشتی ناپذیر خود، تنها می تواند شریر و شریر تر شده، متجاوز تر، مخرب تر برای محیط زیست که ما را احاطه کرده شود، قاتل وحشی کل جمعیتی که با وجود داشتن همه چیز، مجبور است که در مناطق با اهمیت اقتصادی و استراتژیک زندگی کند.

مهمتر از همه اینکه، ما نباید فراموش کنیم که در پشت این «بازی» منطقه ای، در پشت تابلو های ادعای مخالفت باهر دو بنیادگرایی مذهبی یا آزادی های دموکراتیک و سکولار، کسانی که به عنوان گوشت دم توپ برای این یا آن بورژوازی نفت، برای این یا آن منفعت امپریالیستی خدمت می کنند، همیشه طبقه کارگر، محرومانی اند که بدون یک انقلاب سیاسی، ناچارا در نهایت در دام غم انگیز همیشگی، به نفع دشمن طبقاتی میفتند. اولین گام برای خروج از این دام، اجتناب از اشتباه همیشگی طرفداری از این یا آن جناح میباشد، عادت ِ بخشی از «چپ»، هم در سطح محلی و هم در سطح بین المللی. بر «له» و یا بر «علیه» این و یا آن جناح بودن، منجر به اشتباهات کشنده میشود. بر «له» رژیم بشار اسد سوریه و در مقابل امریکا بودن، فقط بدین خاطر که به آن حمله شده و از نظر روابط امپریالیستی ضعیف ترین میباشد، یکی از این نمونه هاست. در کنار ائتلاف به رهبری ایالات متحده بر علیه دولت اسلامی ایستادن به خاطر، «خشن و زشت» و سر بریدن ها، فراموش کردن جنایات اعضای نیروهای ائتلاف میباشدکه با خشونت علیه مردم مرتکب شده اند، نمونه دیگری است. در حمایت از پیشمرگه های عراق بدین دلیل که آنها در مقابل تجاوز همان باند گلو پاره کن های وحشی از خود دفاع میکند، اما از ذکر این واقعیت عاجزند که این یکی برای سهیم شدن در درآمد نفت به مبارزه دست زده و آن یکی در دفاع به بهترین نحو ممکن، بنام بورژوازی خود و از منافع ملی نفت خود، این هم یک نمونه دیگر. علاوه بر این، این مسئله، این واقعیت غم انگیز را پنهان میکند که هر دو، ابزار سلطه و کنترل منافع امپریالیسم کوچک و بزرگ انرژی در سراسر منطقه اند. به استناد حق تعیین سرنوشت خود، خود را به کوچه علی چپ میزنند که در عصر سلطه سرمایه مالی، کامل ترین مرحله جهانی شدن، روابط قدرت امپریالیستی، روند هر امری را دیکته میکند و هیچ جایی برای هیچ گونه ادعای ناسیونالیستی نیست، مگر آنکه برای خود امپریالیسم مفید باشد. در کردستان عراق نیز، مسعود بارزانی محصول منافع آمریکا در مهم ترین بخش از صنعت نفت عراق میباشد. برای دفاع از « کمونیسم » پ ک ک تحت تعقیب و اذیت آنکارا، فراموش میکنند که پیروان اوجالان، سوسیالیسم از مسیر ملی را موعظه میکنند، که آنها فرزندان استالینیسم و ضد انقلاب در اتحاد جماهیر شوروی می باشند، این هم یکی دیگر. اینکه آیا اوجالان، آنطوریکه ناظران مطلع امور کردی به ما میگویند، به نوعی آنارشیسم دموکراتیک تغیر موضع داده در اصل این موضوع تغییر خیلی زیادی نمیدهد. این توسل جستن به مسئله کرد، در زمینه ملی گرائی بورژوازئی، امر معمولی بوده و مثل همیشه با استناد به حق تعیین سرنوشت مردم، حتی اگر دموکراتیک و مترقی بود آنوقت شاید با اضافه کردن صفات سوسیالیستی به آن، همانطور که در مورد محاصره روجاوا در کردستان سوریه دیدیم. پیشا پیش، دست کشیدن از هر گونه تلاش برای پیشبرد و ایجاد یک چشم انداز انقلابی، خودکشی محض طبقاتی ست. انتخاب جبری اینکه، به چه اردوگاهی باید تعلق داشت و یا هدف از اتحاد، « چپی» که در برخی موارد دوست که خود را « انقلابی» بخواند هیچ کاری، بجز نوسان بین منافع این یا آن بورژوازی، یا نوسان از یک قطب امپریالیستی به یک قطب دیگر، انجام نمیدهد، هرگز به مشکل بازترکیب سیاسی کل پرولتاریا در یک چشم انداز انقلابی برای یک آلترناتیو اجتماعی و سیاسی نمی پردازد.

برای چندین دهه، میلیون ها نفر از پرولترهای این مناطق اسفبار، تاوان این جنگ ها بر سر نفت را، در دفاع از منافع بورژوازی مختلف و حامیان امپریالیست شان، که همیشه به دنبال کسب و کار برای شرکت های نفتی خود، چه در مورد انرژی و چه غیره بوده، پرداخته اند. و برای چندین دهه، ملی گرایی فلسطینی با ناسیونالیسم اسرائیل درگیر شده است. برای سال های طولانی، کارگران فلسطینی بر علیه کارگران تل آویو مبارزه کرده اند، که هر دو آنها تنها بازیچه دست بورژوازی خود شده اند. و برای مدت طولانی تر کارگران کرد بر علیه دولت های سوریه، ترکیه، ایران و عراق، بخاطر جاه طلبی های بورژوازی ملی خود مبارزه کرده اند. این بورژوازی، به نوبه خود، مجبور بوده است که یک «حامی» بین المللی پیدا کند که منافع بورژوازی ملی خود را با امپریالیسم حامی، ادغام کند. تراژدی پرولتاریای عرب، درخاورمیانه و آفریقا، در چارچوب خواسته های ملی، به حرص و آز سرمایه داری و بربریت امپریالیستی گره خورده است. روند طولانی و دشوار بازترکیب سیاسی پرولتاریا، یا قالب ملی، که بورژوازی ملی و بخشی از چپ ها خواستار تحمیل آنند را با بر افراشتن برنامه خود، استقلال در مبارزه و ایجاد یک سازمان سیاسی منسجم، قادر به ابراز همه این ها، خواهد شکست و یا اینکه کارگران همان « گوشت دم توپ» قدیمی در راستای اهداف گوناگون ناسیونالیست ها و امپریالیست ها، باقی خواهند ماند. و در غیر این صورت، همانند سابق ملغمه ای از این دو خواهد بود. یک روز باید تروریسم را شکست داد، یک روز دیگر بجای طرفداری از محافظه کاری بهتر است که از چیزی بعنوان «مترقی» حمایت کرد. سپس یک چیز دیگر، چرا که اینبار باید از «دموکراسی» در مقابل حملات فاشیست سکولار یا اسلام گرایان دفاع کرد، حالا هر کسی که بوده باشد، که خود آنها بسته به شرایط و تاکتیک مورد نیاز, یا ایجاد کرده اند و یا باید نابود کنند. حتی اگر چه این ساز و کارهای انحرافی نمونه ها ئی از بازترکیب سیاسی پرولتاریاست اما، متاسفانه، در راستای حفاظت از زمینه دیرپای بورژوازی بوده که همواره بطور ماهرانه، دشمن طبقاتی خود را در طرحهائی که برای ادامه سلطه طبقاتی خود مفیدند، درگیر میکند.

اف دی

۱۲ اکتبر ۲۰۱۴

Friday, November 7, 2014
عراق، خلافت جدید، دولت اسلامی و مانور های گسترده تر امپریالیستی | Leftcom

Error

Error message

PDOException: SQLSTATE[HY000]: General error: 1366 Incorrect string value: '\xD8\xB9\xD8\xB1\xD8\xA7...' for column 'title' at row 1: INSERT INTO {accesslog} (title, path, url, hostname, uid, sid, timer, timestamp) VALUES (:db_insert_placeholder_0, :db_insert_placeholder_1, :db_insert_placeholder_2, :db_insert_placeholder_3, :db_insert_placeholder_4, :db_insert_placeholder_5, :db_insert_placeholder_6, :db_insert_placeholder_7); Array ( [:db_insert_placeholder_0] => عراق، خلافت جدید، دولت اسلامی و مانور های گسترده تر امپریالیستی [:db_insert_placeholder_1] => node/21203 [:db_insert_placeholder_2] => [:db_insert_placeholder_3] => 3.139.238.76 [:db_insert_placeholder_4] => 0 [:db_insert_placeholder_5] => B-wr-mDTUBJ-4TzlS1ZteJ47gO3P9Cd0rfI9c0EZE1k [:db_insert_placeholder_6] => 1208 [:db_insert_placeholder_7] => 1713459981 ) in statistics_exit() (line 93 of /web/htdocs/www.leftcom.org/home/modules/statistics/statistics.module).
The website encountered an unexpected error. Please try again later.