پسا سرمایه داری از طریق اینترنت (به گفته پل میسون) - رویا یا واقعیت؟

معرفی

کتاب « پسا سرمایه داری – رهنمودی برای آینده » توسط پل میسون علاقه زیادی را در میان چپ سیاسی به طور عام و در میان آنارشیست ها و طیف کمونیسم چپ بطور خاص، ایجاد کرده است. این کتاب تلاش می کند تا نیروهایی که جامعه سرمایه داری را در گذشته شکل داده و اکنون آینده آن را تعیین میکنند، شناسایی کند. در این کتاب اینگونه استدلال میشود که تکنولوژی اینترنت مسیر به یک جامعه فرا سرمایه داری ست. تم اصلی این ادعا، به چالش کشیدن تحریک آمیز مارکسیسم است که او آنرا بدلیل مردود شدن در آزمون تاریخی، محکوم میکند. این کتاب حاوی مقدار زیادی از جزئیات جالب تاریخی و حقایق در مورد جهان معاصر همراه با بحث هائی در باره ایده های اندیشمندان اقتصاد و سیاست است. سبک ساده نویسی و ژورنالیستی آن، خواندن آنرا آسان و قابل دسترس کرده است.

تز اصلی پل میسون را می توان به شرح زیر خلاصه کرد. سرمایه داری صنعتی، از زمان آغاز آن در اواخر قرن ۱۸، با یک سری از چرخه های طولانی مدت، به نام چرخه های کندراتیف [۱] و یا امواج، که هر کدامشان حدود ۵۰ سال طول کشیده، تکامل یافته است. ما تا به امروز شاهد۴ چرخه بوده ایم و در حال ورود به چرخه پنجم هستیم. با این حال به دلیل توفیق نئولیبرالیسم در خرد کردن مقاومت طبقه کارگر، چرخه ۴ از دوره ۵۰ سال فراتر رفته است. افزون بر این، به دلیل شکستن مقاومت طبقه کارگر توسط نئولیبرالیسم، طبقه سرمایه دار نمی تواند یک پارادایم جدید از استثمار را آنطوریکه در آغاز چرخه قبلی رخ داد، توسعه دهد. بنابراین، با ناتوانی چرخه ۵ برای خیزش دوباره، ما در یک دوره رکود قرار گرفته ایم. سرمایه داری در تطابق خود به حد اعلای ظرفیت خود رسیده است. علاوه بر این، با اینترنت و فناوری اطلاعات، سرمایه داری تکنولوژئی اختراع کرده که توان کنترل آنرا نداشته و بدینسان پایه های روابط سرمایه داری در حال سست شدن میباشد. پل میسون ادعا می کند که اینترنت و فناوری اطلاعات، کار کرد بازار سرمایه داری را تضعیف میکند، سمت و سوی یک تولید اجتماعی را بخود گرفته و بنابراین راه ساختمان یک جامعه پسا سرمایه داری باز شده است. ما در آغاز گذار به دوره پسا سرمایه داری هستیم؛ دوره گذاری که در آن پسا سرمایه داری با سرمایه داری به عنوان یک سیستم تولید موازی؛ می تواند قرن ها طول بکشد. با این حال، به دلیل وجود تهدیدهای موجود، مانند تغییر آب و هوا، تغییر جمعیتی در جهان و بدهی های دولتی، بشریت فرصت اینرا ندارد که اجازه دهد این انتقال دوره خود را طی کند. بنابراین، اگر چه پسا سرمایه داری در حال وقوع ست، ما نیازمندیم که دولت را برای سرعت بخشیدن به این انتقال بسیج کنیم.

پل میسون، مارکسیست سابق، اگر چه حالا اصول اساسی مارکسیسم، همچون، مبارزه طبقاتی بمثابه نیروی محرکه تاریخ، نقش طبقه کارگر در سرنگونی سرمایه داری و تئوری مارکسیستی بحران را رد میکند، اما هنوز هم تلاش می کند تا برای تزهای اصلی خود از نوشته های مارکس تائیدیه بگیرد. به طور خاص او فکر می کند که « قطعه‌ی ماشین‌ها » در گروندریسه می تواند برای پشتیبانی از تزهای او بکار آید. او همچنین از نظریه‌ی ارزش کار مارکس (قانون ارزش) و سقوط نرخ سود، برای کمک به اجزای مختلف تزهای خود استفاده میکند، هر چند درک او در هر دو مورد، سوال برانگیز است.

او فکر میکند که چون طبقه کارگر با نظام سرمایه داری تلفیق شده، دیگر یک نیروی سیاسی یا اجتماعی محسوب نمیشود. حالا اختلاف اصلی در جامعه بین « افراد متصل در شبکه ها » و « سلسله مراتبی ها» میباشد. تکنولوژی اینترنت، تمام جهان را به یک کارخانه که در آن همه توسط یک اقلیت کوچک استثمار میشوند، تبدیل کرده است. این مطلب با مفهوم ساده استثمارِ ۹۹ ٪ توسط ۱ ٪ که جنبش اشغال « اشغال وال استریت - مترجم » آنرا همه پسند کرد، همخوانی دارد. البته این ایده ها، کاملا جدید نیستند. مکتب اتونومیستی ایتالیایی ایده کارخانه جهانی را پیشنهاد کرد و اعضای مکتب فرانکفورت، برای مثال مارکوزه و آدورنو، ادعا کردند که طبقه کارگر در سرمایه داری تلفیق شده و انگیزه انقلابی برای تغییر جامعه، باید در جای دیگری واقع شده باشد. جستجوی روشنفکرانه کسانی مانند پل میسون، که از طبقه کارگر در عدم انجام وظیفه تاریخی خود، منتسب از مارکسیسم، ناامید شده، به ناچار بسوی اقشاری دیگری از جامعه که توان این وظیفه را دارند، سوق داده است. پل میسون فکر می‌کند که این قشر از جامعه را در وجود « افراد متصل در شبکه ها » پیدا کرده است.

با وجود استفاده التقاطی از نوشته های مارکس، این کتاب نشانگر تلاش جدی برای تضعیف مارکسیسم بوده تا برای خود مشروعیت نظری کسب کند. سوال اینجاست که تزهای پل میسون تا چه اندازه صحیح اند. قبل از جواب به آن، ما نیاز داریم تا ایده های او را با جزئیات بیشتری ارائه دهیم.

تزهای پل میسون

ایده اصلی کتاب اینست که سرمایه داری، از طریق اختراع اینترنت و فناوری اطلاعات، تکنولوژئی را تولید کرده که سبب تضعیف خود سیستم شده است. فناوری اطلاعات، با چیزهایی مانند « متن باز » ، « نرم افزار » آزاد و یا پروژه های گروهی مانند ویکیپدیا، پایه های سرمایه داری را تضعیف میکنند. اینها محصول تولید اجتماعی بوده و در نتیجه به صورت اجتماعی و رایگان، مصرف می شوند. بنابراین آنها بازار سرمایه داری را تضعیف میکنند. برای تائید این، ادعا می کند که ویکیپدیا، سرمایه داری را از ۳ میلیار دلار درآمد سالانه محروم میسازد، این درآمد ناشی از تبلیغاتی می بود که در صورت تعلق ویکیپدیا به سرمایه داری، میتوانست بدست آورد. همچنین بر این باور است که ویکیپدیا مانع ورود رقیب تجاری اش، یعنی دایره المعارف، به این عرصه شده است. او ادعا می کند که وجود نرم افزار آزاد، هزینه نهائی ( به ازای یک واحد اضافه در تولید) نرم افزار را به سمت صفر کاهش داده است. به درجه ایکه هزینه های نرم افزار به صفر نزدیک میشود هزینه ماشین آلاتی که این نرم افزارها بخشی از آنرا تشکیل میدهد نیز نزدیک به صفر میشوند. ما به سمت عصر ماشین آزاد در حال حرکتیم. اگر ارزش ماشین صفر است بنابرین ارزش صفر را به محصولات خود انتقال میدهد، از این رو ارزش کالاهای مصرفی نیز به صفر تمایل پیدا میکنند. این سبب تضعیف ارزش دستمزد و سست شدن رابطه بین دستمزد و کار میشود. در نتیجه، کل سیستم ارزش که شالوده سرمایه داری را تشکیل میدهد، تضعیف و بی ربط میشود. قانون ارزش محو شده و ما به دوران « پسا سرمایه داری » نزدیک میشویم. عواملی که سرمایه داری را تضعیف میکنند همان « افراد متصل در شبکه ها » هستند که در تولید اجتماعی و تولید محصولات تعاونی مشغولند. آنها از طرف « سلسله مراتب ها » مقابله میشوند که می خواهند به دور مالکیت کار فکری (انتلکتوئل) نرده کشیده تا بتواند همانند سرمایه عمل کند. این محور جدید درگیریهائی ست که مبارزات امروزی حول و حوش آن در جامعه شکل گرفته است. پل میسون به این امر پی برده است که تلاش برای حفظ مالکیت کار فکری به عنوان سرمایه، در دراز مدت محکوم به شکست بوده و تضعیف نظام ارزشی ادامه خواهد یافت. او استدلال می کند که این افراد متصل در شبکه ها، آن آزادی را که مارکس تصور میکرد تنها در جامعه کمونیستی میتواند به دست آید، حالا در دسترس قرار داده اند، هر چند که روابط تولید سرمایه داری به جای خود محفوظ مانده است. قابل توجه است که پل میسون جامعه جدید خود را کمونیسم نمینامد بلکه از آن با عنوان مبهم « پسا سرمایه داری » یاد میکند، چرا که فرایند تغییر در همزیستی با سرمایه داری اتفاق میفتد. در حالیکه مارکس نیاز به انقلاب را برای جامعه کمونیستی، به وضوح دید، به عبارت دیگر، گسست کامل از روابط تولید سرمایه داری، قبل از آنکه قابل اجرا شود.

پل میسون واقعا تلاش میکند که دوره بعد از جنگ جهانی دوم را درک کند، که در طرح خود آنرا تحت چرخه چهارم کندراتیف نشان میدهد. [۲ ] استفاده او از چرخه های کندراتیف یک چارچوبی را فراهم می کند که پایه تجزیه و تحلیل خود را بر آن قرار دهد، اما در واقع نسبت به استدلال اصلی و مرکزی بحث او، موضوع کناری ست از آنجائیکه چرخه ۴ با الگو ئی که برای ۳ دوره قبلی ارائه میدهد، مطابقت ندارد. الگوی کلی که از چرخه ارائه میشود به شرح زیر است. قبل از شروع رونق کسب و کار، گردآوری و تقویت سرمایه در بخش مالی باعث اختراعات جدید، فناوری ها و مدل های جدید کسب و کار میشود. در دوره شکوفایی، ماشین آلات جایگزین نیروی کار می‌شوند که منجر به سقوط نرخ سود میشود که با وجود گستردگی تولید، متعادل میگردد. تولید با توجه به ازدیاد سرمایه گذاری، متوقف شده و در یک نقطه انفصال منجر به رکود میشود. پس از آن حمله به حقوق و مزایا شروع میشود. تلاش برای انطباق با شرایط جدید شکست میخورد، همانطوریکه در سالهای ۳۰ و ۷۰ قرن نوزدهم و سالهای ۲۰ قرن بیستم اتفاق افتاد، سرمایه از تولید عقب نشینی کرده و بسوی بخش مالی سرازیر میشود. قیمتها سقوط کرده و رکود شروع میشود. مقاومت طبقه کارگر در این نقطه یک عامل مهم در ترغیب بورژوازی به توسعه یک پارادایم جدید از استثمار است. چرخه ۴ با کمک های طرح مارشال شروع شده و تحت کنترل ایالات متحده، پیش میرود. مجموعه ای از اختراعات و فناوری های جدید مانند ساخت مواد مصنوعی، ترانزیستور، انرژی هسته ای، اتوماسیون و برقرای ارز با ثبات، مندرج در سیستم برتون وودز، کالاهای مصرفی و دستمزد بالا، شروع این چرخه را کلید میزند. رکود با افزایش قیمت نفت در سال ۱۹۷۳ کلید میخورد. [۳] با همه این احوال، حالا، الگوی امواج قبلی بهم میخورد. شکست مقاومت کارگران در برابر حمله به حقوق خود در سالهای ۸۰، جهانی شدن و توازن اقتصاد جهانی را به نفع سرمایه ممکن ساخت. به جای رکود مورد انتظار کندراتیف، ما با دو دهه (۱۹۸۹ - ۲۰۰۸ ) رشد و سودآوری چشمگیر، روبروییم. او توضیح می دهد که این با استفاده از پول بدون پشتوانه ممکن شده است، نیروی کار جهانی و نیروی کار ارزان دو برابر شده است. اما هنوز هم ما شاهد تغییر جهت سرمایه از تولید به بخش مالی هستیم. پل میسون ادعا می کند که محرکه این چرخه ها، سقوط نرخ سود میباشد. در طول دوره رونق، ضد گرایشات به اندازه کافی قوی هستند که ادامه انباشت سرمایه را ممکن کنند، اما در طول رکود، ضد گرایشات بی اثر اند. با این حال، نظر به ادعا خود او که چرخه ۵ متوقف شده، جای تعجب است که او سعی نمیکند این را نشان دهد. سردرگمی حتی بیشتر میشود وقتی که ادعای او مبنی بر حل مشکل سودآوری توسط نئولیبرالیسم را در نظر بگیریم، [۴ ] هر چند به نظر می رسد که سقوط نرخ سود در دوره قبل از ۲۰۰۸ را می پذیرد. اگر مشکل سودآوری حل شده بود، شگفت آور است که چرا هنوز به چرخه ۵ نیاز است. با این حال، اجازه دهید بحث او را دنبال کنیم.

چرخه کنونی پنجم، که ما در حال حاضر به آن ورود کرده ایم، میبایست توسط فناوری اطلاعات و بازارهای جهانی و با پارادایم جدید از استثمار، بجلو رانده شود، اما تحقق نمییابد. دو دلیل اصلی برای این وجود دارد، در درجه نخست به خاطر آن است که فناوری اطلاعات در واقع سرمایه داری را تضعیف میکند و دوم اینکه، نئولیبرالیسم مقاومت طبقه کارگر را شکسته و بورژوازی لازم نمیبیندکه به توسعه یک پارادایم جدید از استثمار آنطور که در آغاز چرخه ۴ انجام داد، مبادرت ورزد. احتمالا به این دلیل که نرخ سود بالا است، هر چند بیان نمیشود. از این رو ما در یک دوره رکود با توقف سرمایه گذاری علیرغم حل مشکل سودآوری توسط نئولیبرالیسم روبروییم. در این شرایط، اقتصاد پسا سرمایه داری توسط فناوری اطلاعات آفریده میشود.

بنابراین جزایر پسا سرمایه داری با سرمایه داری همزیست میشوند، اما آنرا، تضعیف نیز میکنند. او این را با عرضه اقتصاد پولی در دوران فئودالیسم قرن ۱۴ مقایسه میکند. افزایش استفاده از پول برای پرداخت کارمزد، به جای وام‌دار کردن و بیگاری سرف و رعیت، زنجیره هایکه فئودالیسم را نگه داشته بود از بین برد و دوره انتقالی را بوجود آورد که در نهایت نظام را از هم پاشاند. این پروسه قرن ها طول کشید، در حال حاضر ما نیز در یک چنین دوره گذاری هستیم که قرن ها طول خواهد کشیدکه تکمیل شود. با این حال، همانطور که در بالا ذکر شد، ما با تهدید اساسی همچون تغییرات آب و هوائی، افزایش سن جمعیت و مشکلات خود سرمایه داری مانند بدهی های دولتی روبرو هستیم.

تحت این شرایط، وضعیت کنونی بسیار بحرانی ست و این انتقال باید سریع انجام یابد. برای این کار او متوسل به « رفرمیسم انقلابی » میشود و نیروئی که قرار است آنرا پیاده کند دولت معرفی میشود. او به ما می گوید، دولت باید، همانند هیات تحریریه ویکیپدیا عمل کرده، بورژوازی را مجبور کند تا برای مشکلات تغییر آب و هوا، تغییرجمعیتی و بدهی های دولتی راه حل پیدا کند. هنگامی که او، آن اقداماتی را که دولت باید انجام دهد لیست میکند، و از آن بعنوان « پروژه صفر»، یاد میکند، رفرمیسم انقلابی، خود را همانند برنامه قدیمی سوسیال دموکراسی یعنی سرمایه داری دولتی، نمایان میسازد که البته، توسط نئولیبرالیسم نابود شده است. پل میسون میخواهد که دولت چیزهایی همچون، معکوس کردن خصوصی سازی، جهانی سازی، ملی کردن تولید انرژی، اعلام غیر قانونی بودن انحصارات، ممنوعیت سود حاصل از اجاره، ملی کردن بانک مرکزی، برگرداندن منابع مالی از مناطق آزاد، حمایت از سرمایه داری سبز، توسعه وام های همتراز و تعاونی و غیره را انجام دهد و همزمان تولید غیر انتفاعی و توسعه پسا سرمایه داری از طریق مشوق های مالیاتی! را ترغیب کند، همه این قرار است در حالی که سرمایه داری سر جای خود باقی مانده، اتفاق بیفتند!

از این داستان، تم های مهمی بیرون میزند که ما در زیر به آنها برخورد میکنیم. اینها عبارت اند از:

دیدگاه ماتریالیستی از تاریخ، و وضعیت طبقه کارگر جهانی،

نظریه ارزش کار و تئوری بحران مارکس

اینترنت و فرض تضعیف سرمایه داری

استفاده از دولت برای دوره گذار « پروژه صفر »

دیدگاه ماتریالیستی تاریخ و طبقه کارگر

مارکس در مقدمه به نقد اقتصاد سیاسی که چراغ راهنمای مطالعات او بود، اشاره میکند که:

« آناتومی جامعه مدنی را باید در اقتصاد سیاسی جستجو کرد. ... انسان ها در تولید اجتماعیِ زندگی خود وارد روابط معین و ضروری ای می شوند که مستقل از اراده آنهاست، روابط تولیدی ای که متناظر مرحله معینی از تکامل نیروهای مادی تولیدشان است. مجموع کل این روابط تولیدی، ساختار اقتصادی جامعه را تشکیل می دهد، یعنی آن شالوده واقعی که روبنای حقوقی و سیاسی بر روی آن ظاهر می شود که اَشکال معین آگاهی اجتماعی با آن مطابقت دارد » [۵]

این یکی از اصول اساسی مارکسیسم میباشد، و درجامعه طبقاتی، روابط تولید بگونه ای ست که طبقه حاکم از قَبَلِ طبقه زیردست، ثروت خود را میسازد. بنابراین، طبقه حاکم و طبقه زیردست مستقیما دارای تضاد منافع مادی بوده که منجر به مبارزه بین آن‌ها میشود - مبارزه طبقاتی. مارکس از این، با کلمات مانیفست کمونیست نتیجه میگیرد که:

« تاریخ جوامع تاکنونی تاریخ مبارزه طبقاتی بوده‌ است »

بنابراین، تاریخ جامعه سرمایه داری، تاریخ مبارزه بین دو طبقه اصلی، بورژوازی و طبقه کارگر است. فقط با پیروزی طبقه کارگر در این مبارزه، بشریت می تواند به یک مرتبه بالاتر از تولید اجتماعی، یعنی کمونیسم پیشرفت کند. این چیزی ست که پل میسون آنرا انکار میکند. او به ما می گوید:

"تضاد اصلی در سرمایه داری مدرن ... حاکم شدن مبارزه بین شبکه و سلسله مراتب میباشد ." [۶]

بنابراین تضاد اصلی در سرمایه داری دیگر تضاد بین سرمایه و کار نبوده و نیروی ایجاد سوسیالیسم دیگر طبقه کارگر نیست. تاریخ هم، دیگر تاریخ مبارزه طبقاتی نیست. پل میسون بارها و بارها ادعا می کند که نظر مارکس در مورد طبقه کارگر اشتباه بود و صرفا آن را به یک خوشه بندی [۷] فلسفی کاهش داد. او اذعان می کند، اگر چه طبقه کارگر از نظر تعداد بزرگتر از همیشه، یعنی به تعداد 3 میلیارد زن و مرد [۸] رسیده، اگر چه امروز بیش از همیشه به یک طبقه جهانی تبدیل شده و دارای وزنه بیشتری از سایر طبقاتی ست که دهقانان را تشکیل میدهند،که بمراتب وزنه کمتری نسبت بسال ۱۹۱۷ را دارا هستند، به ما گفته میشود که، دستخوش اختلافات قومی و مذهبی شده و علیرغم وجود رسمی همبستگی، در عمل نشانی از آن نیست. طبقه کارگر در طی موجودیت ۲۰۰ ساله اش، نشان داده که نه برای سرنگون نظام سرمایه داری بلکه سرگرم زندگی در آن بوده است. پل میسون نتیجه می گیرد که نیمه اول قرن ۲۰ آزمون نهایی برای تئوری مارکسیستی طبقه کارگر بود و در این آزمون [۹] رد شده است. این اظهارات در واقع یک لینک مهم در تجزیه و تحلیل اوست چرا که « افراد متصل در شبکه ها » که تصور می شود حامل یک جامعه جدید باشند، یک طبقه را تشکیل نمیدهند. آنها توده بی شکلی از افراد هستند. از این رو لازم است که نشان داده شود که مبارزه طبقاتی، نیروی محرکه تاریخ نیست و تلفن های هوشمند و تبلت ها می توانند وظیفه ایجاد یک جامعه جدید را بدست گیرند. او به ما می گوید:

« آنها در اشتباه هستند ... بر این باور چسبیده اند که پرولتاریا تنها نیروئی ست که می تواند جامعه را به فراتر از سرمایه داری سوق دهد.» [۱۰]

او استدلال می‌کند که در حال حاضر گورکن سرمایه داری را، افراد متصل در شبکه ها میسازند [۱۱]. با این حال رد مارکسیسم از جانب او صرفا بر مشاهدات معدود تجربی بنا شده، بدون هیچ گونه تجزیه و تحلیل نظری.

اگر پل میسون قصد چالش جدی مارکسیسم را در نظر دارد، او نیازمند ارائه تجزیه و تحلیلی ست که از روابط تولیدی آغاز شده باشد. این جایی است که قلب نظام سرمایه داری واقع شده و منشاء تناقضات اصلی آن نیز میباشد. پل میسون این کار را نمیکند. تجزیه و تحلیل او در ارتباط با توزیع شروع می شود و با آن نیز به اتمام میرسد. در صورتیکه طبقات، بواسطه ارتباط شان با نیروهای تولیدی تعریف میشوند و این موضوعی ست که با هیچ مقدار از ایدئولوژی نمی تواند پنهان بماند. مارکس معتقد است که طبقه کارگر بخاطر موقعیت مادی خود در فرایند تولید، انقلابی ست و بدینسان، به دلیل این رابطه و بنا به شرایط مادی مجبور به مقابله با سرمایه است. این چیزی است که پل میسون برای استلال تزهایش، آنها را باید رد کند. استدلال اینکه که طبقه کارگر علیرغم وجود سرمایه داری، تا حدودی سرگرم زندگی خود شده، مضحک است. در طول تاریخ، همه طبقات تحت سلطه، تلاش کرده اند که با موقعیت استثماری خود تا زمانیکه غیر قابل تحمل شده کنار بیایند، پس از آن بوده که انقلابی شده اند.

پل میسون ادعا می کند که طبقه کارگر در حال حاضر در سرمایه داری ادغام یافته و بنابراین دیگر یک نیروی انقلابی نیست. کماکان برای این دیدگاه باز هم هیچ پشتیبانی نظری ارائه نمی دهد. با این حال، اگر به روابط تولیدی نگاه کنیم، متوجه خواهیم شد که چنین چیزی محال است. طبقه کارگر صاحب هیچ مالکیتی نبوده و از طریق فروش نیروی کار خود در نقطه تولید مورد استثمار قرار میگیرد. منافع مادی طبقه کارگر به طور مستقیم در تضاد با طبقه سرمایه دار قرار دارد. اگر طبقه کارگر واقعا ادغام شده بود، این بدان معنا میبود که جامعه طبقاتی کنار رفته که قطعا چنین نیست. مبارزه طبقاتی بخشی جدایی ناپذیر از جامعه طبقاتی است و ضرورتا باید هم چنین باشد. شواهد تجربی نشان می دهند که در سطح جهانی طبقه کارگر از ادغام و یکپارچه شدن کاملا بدور است. اگر چه مبارزه در اروپا و ایالات متحده در سطوح پایین بوده، اما چین، بنگلادش، برزیل، آفریقای جنوبی و دیگر جاها؛ دقیقا کشورهایی که توده وسیع پرولترهای جدید در حال افزایش اند، شاهد اعتصابات گسترده کارگران بوده است.

آنچه که واقعاً در حال رخ دادن است تغییر ساختار طبقه کارگر است. در کشورهای سرمایه داری پیشرفته، ما شاهد پرولتریزه شدن بسیاری از کسانی هستیم که قبلا طبقه متوسط یا حرفه ای در نظر گرفته میشدند، به عنوان مثال، آنچه اعتصاب اخیر پزشکان جوان نشان داد. شیوه های قبلی مبارزه منسوخ نشده اند اما درس آموزی از قرن گذشته نشان میدهند که آنها کافی نیستند. اعتصابات باید با فعالیتهای سیاسی همراه باشند که این فعالیتها نیازمند حضور طبقه یی ست که ثروت واقعی را تولید میکند که میتواند با بیرون کشیدن نیروی کار خود از پروسه تولید، از این قدرت خود استفاده کند. سوگواری پل میسون در واقع برای مرگ سوسیال دموکراسی و اتحادیه های کارگری آنهاست، اما فقدان آنها، لطمه نیست. این سوسیال دموکراسی بود که سرمایه داری را نجات داد و بیشتر از هر چیز دیگری در ادغام طبقه کارگر در دولت، بین سالهای ۱۹۱۸ و پایان رونق پس از جنگ در سالهای ۷۰ میلادی اهتمام نمود. آنها عوامل سرمایه بودند و هستند، تخریب مبارزه طبقاتی با کشاندن آن به زمین سرمایه داری، جائی که آنها می توانند در مسیر مبارزه، نیروی از دست داده خود را باز یابند و موانع بزرگی را در مقابل مبارزه موثر قرار دهند. این درست است که طبقه کارگر برای چندین دهه در حال تدافعی بوده است اما بعد از آن همه تغییرات ساختاری که صورت گرفته جای هیچ تعجبی نیست. البته نه به آن پراکندگی و نه آنگونه شکستی که پل میسون ارائه میدهد. ما به مبارزات مدرنی مانند اعتصاب اخیر کارکنان مخابرات در اسپانیا اشاره داریم جائیکه در آن بر تفرقه های موجود بین گروه هائی از شاغلین آزاد، گروه هائی با مهارت های مختلف و کارگران استخدامی کمپانی در یک اعتصاب طولانی [۱۲] غلبه کردند. این اعتصاب به جنین مبارزات آینده اشاره میکند. بحران اقتصادی، سرمایه را برای حمله به شرایط طبقه کارگر مجبور کرده و آنرا به سوی فقر بیشتری هل میدهد که نمیتواند به طور نامحدودی ادامه یابد.

نظریه ارزش کار و تئوری بحران مارکس

نظریه‌ی ارزش کار (قانون ارزش)، اساس تئوری بحران مارکس را شکل میدهد، بنابرین رد تئوری بحران به معنی رد نظریه ارزش کار نیز میباشد. همانطور که در بالا ذکر شد، پل میسون بخشهای تئوری مارکسیستی را بشکل التقاطی به ویژه نظریه ارزش کار و سقوط نرخ سود را مورد استفاده قرار میدهد، تئوری بحران مارکس را رد میکند. او به ما می گوید:

« مارکسیسم به عنوان تئوری بحران ناقص است. » [۱۳ ]

همانطور که در بالا ذکر شد پل میسون تجزیه و تحلیل خود را نه در حوزه تولید بلکه در حوزه بازار آغاز می کند. این شیوه به او اجازه می دهد تا تصور کند که ارزش اضافی در گردش کالا آفریده میشود که این نیز به نوبه خود منجر به این دیدگاه میشود که سود را انحصارات و مؤسسات مالی میآفرینند. او به ما می گوید، مارکس، « نمی توانست پدیده های عمده ی قرن بیستم - سرمایه داری دولتی، انحصارات، بازارهای پیچیده مالی و جهانی شدن را در محاسبات خود بگنجاند » [۱۴]

این دیدگاه که ارزش اضافی در گردش کالا ایجاد می شود منجر به داشتن یک دیدگاه سطحی و اساسا اشتباه آمیز از سرمایه داری معاصر میشود. او فکر می کند مصرف و بدهی سود ایجاد میکند . برای مثال، گفته میشود:

« تک والدینی که از مساعدت های دولتی استفاده میکند، مجبور به ورود به دنیای قرض گرفتن های روزانه برای خرید اعتباری کالاهای خانگی، می تواند نرخ سود بسیار بالایی را برای سرمایه از یک کارگر صنعت خودرو با شغل ثابت تولید کند » [۱۵]

در مقابل، تجزیه و تحلیل مارکس که به هیچ عنوان با عروج سرمایه داری دولتی، انحصارات و سرمایه های مالی، منسوخ نشده، نشان می دهد که ارزش اضافی در حوزه تولید با استثمار کار مزدی آفریده میشود. بخش مالی، ارزش اضافی آفریده شده در تولید، عمدتا در حوزه صنعتی، را تنها دوباره توزیع میکند. بدین شکل انحصارات، ارزش اضافی تولید شده را تنها در بخشی که در آن عمل میکنند به چنگ میاورند. اینکه این نهادها، سود اضافی تولید میکنند، اسطوره ای بیش نیست. کل بخش مالی و همچنین بخش های تجاری سرمایه داری تنها، ارزشی را که در جای دیگری تولید شده، بدست میآورند. در واقع پل میسون فکر می کند که مشکل سرمایه داری در بازار بوده و میگوید که این نتیجه تحلیل مارکس است. او ادعا می کند، به طور کاملا نادرست، که سقوط نرخ سود از مشکلات در بازار مشتق شده است. [۱۶] در واقع سقوط نرخ سود ناشی از مشکلات در حوزه تولید میباشد که منجر به کمبود نسبی ارزش اضافی به مقدار سرمایه گذاریست. با این حال، اعتقاد به اینکه بازار مشکل سرمایه داریست او را به تحسین هر دو اقتصاد کینز و رزا لوکزامبورگ وا میدارد. او با رزا موافق است که حیات سرمایه داری بدون تاثیر متقابل با جهان خارج که سرمایه داری نیست، ممکن نیست. با این حال سپس او را برای عدم درک اینکه سرمایه داری برای چیزهایی مانند اتومبیل و گرامافون حتی در حالی که او مشغول نوشتن کتاب خود بود [۱۷]، بازار ایجاد میکرد، به باد انتقاد میگیرد. به عبارت دیگر سرمایه داری، بازارهای سرمایه داری ایجاد میکند. در نتیجه، او نشان می دهد که به طور کامل مواضع او را نیز به اشتباه درک کرده، از آنجائیکه تمام کتاب روزا برای اثبات نیاز سرمایه داری به بازارهای غیر سرمایه داری بود. در واقع این ادعا که سرمایه داری برای حیات خود نیاز به بازارهای غیر سرمایه داری دارد، کلا اشتباه است.

این همه سردرگمی نشان از درک سطحی و ناقص از هر دو نظریه ارزش کار و سقوط نرخ سود بوده و نتایج استنتاجی او از این مفاهیم، زیر سوال است. در واقع بسیاری از نتیجه گیری های او، از این مفاهیم با وجود اعلام پذیرش آنها، استنتاج نشده اند. برای مثال، او به ما می گوید که شکوفایی پس از جنگ جهانی دوم، به یک پارادایم جدید از استثمار تعلق داشت، یعنی افزایش پرداخت به کارگران، که مشکل تقاضا را حل کرد [۱۸] با این وجود، کماکان امر کنترل چرخه کندراتیف توسط سقوط نرخ سود ادامه مییابد. زمانی که او به سقوط نرخ سود رجوع میکند، میگوید که آن گرایش با افزایش بهره وری کنار گذاشته شد. این البته، کاملا در مقابل تئوری مارکسیستی ست که نشان می دهد که افزایش بهره وری نیروی کار منجر به سقوط نرخ سود میشود.

مارکس معتقد است که راه اصلی که در آن میتوان گرایش نزولی نرخ سود را خنثی کرد، از طریق کاهش ارزش سرمایه ثابت یا افزایش استثمار طبقه کارگر میباشد. اگر چه پل میسون از نظریه گرایش نزولی نرخ سود دفاع میکند، اما کاهش ارزش سرمایه را مورد ملاحظه قرار نمیدهد، که مسئله کم اهمیتی نیست. قرن ۲۰ شاهد دو جنگ جهانی ویرانگر با پیامدهای عظیم اقتصادی بود. اثر این جنگها ارزش کاهی و یا تخریب سرمایه ثابت در مقیاس جهانی بود که سرمایه داری قبلا آنرا تجربه نکرده بود. کاهش ارزش سرمایه ثابت در جنگ جهانی دوم، که ما روی آن پافشاری میکنیم، پایه ای برای شکوفایی بعد از جنگ بود. کارائی مانورهای حوزه گردش، تنها به دلیل افزایش نرخ سود بود که در ادامه ارزش کاهی سرمایه ممکن شده بود چیزی که پل میسون روی ان هیاهو بپا کرده است. اگر مانور در حوزه گردش، علت شکوفایی میبود، میشود سوال کرد که چرا، آنها در سالهای ۷۰ اثر نکرد.

اینترنت و تضعیف روابط تولید سرمایه داری

پل میسون ادعا می‌کند که فناوری اطلاعات، در حال فروپاشاندن سرمایه داری ست . به این شکل که؛

« پوسیدن مکانیسم های بازار، فرسایش حق مالکیت و از بین رفتن رابطه قدیمی بین دستمزد، کار و سود ... . عوامل قدیمی تولید - زمین، نیروی کار و سرمایه، نسبت به اطلاعات به امر ثانوی تبدیل شده اند. [۱۹ ] »

« در نهایت، فناوری اطلاعات، ارتباط بین نیروی کار و ارزش را، کلاً از بین خواهد برد. » [۲۰]

فناوری اطلاعات، بنابراین، پایه های سرمایه داری و قانون ارزش را سست میکند. اما آیا واقعا اقتصاد ِ دانش بنیان ِ معروف، روابط بازار سرمایه داری را آنطور که ادعا میشود تضعیف میکند؟

پل میسون استدلال می کند که سرمایه داری تغییر کیفی نموه و رابطه بین کار ِ فیزیکی و اطلاعات تغییر کرده است. برای درستی این ادعا، اثبات تفاوت کیفی فناوری اطلاعات از فناوری های دیگری که در سرمایه داری شکل گرفته، لازم مینماید. پل میسون برای پستیبانی این ادعا، به عنوان مثال از طراحی موتورهای جت و هواپیما نام میبرد. حالا، طرح ها توسط کامپیوتر ها شکل میگیرند و میلیون ها آزمایش مجازی بدون ساخت هیچ نمونه ای انجام میشود. با این حال، اجازه دهید که این را با آنچه که قبلا انجام میشد مقایسه کنیم. در گذشته مهندس ها برای انجام طراحی های خود، از کتاب های درسی آیرودینامیک، ترمودینامیک، مقاومت مصالح و غیره استفاده می کردند. دانش گذشته به صورت رایگان در این کتاب ها، آنچنان که امروزه در اینترنت وجود دارد، در دسترس بود. آزمون مجازی قبل از آزمون فیزیکی، بشکل محاسبه بر روی کاغذ انجام می شد. هر دو فرآیند طراحی تحت روابط تولید سرمایه داری انجام می شد. تفاوت در این است که با استفاده از کامپوتر این فرایند ها بسیار کارآمد تر و سریعتر انجام میگیرد. اما این به این معنی ست که به بهره وری نیروی کار با بکارگیری کامپیوتر و فناوری اطلاعات فوق العاده افزایش یافته است. بین دو فرایند تفاوت کمی وجود دارد اما تفاوت کیفی وجود ندارد. تفاوت کمی نمی تواند روابط سرمایه داری را آنطوریکه پیشنهاد شده، تضعیف کند.

اما اثرات واقعی اینترنت و فناوری اطلاعات کدامند؟ در واقع تبدیل جهان به یک کارخانه بزرگ و در نتیجه افزایش عظیم بهره وری کار. دورکاری، انعطاف پذیری در کار و کاهش هزینه نیروی کار، به روال عادی تبدیل شده است. با استفاده از کنترل کننده های منطقی قابل برنامه ریزی، فرآیندها در سراسر جهان خودکار میشوند. سرمایه داری با استفاده از این تکنولوژی، سود در کوتاه مدت را افزایش میدهد. با این حال، هم زمان، نیروی کار را از تولید بیرون رانده و به تبع آن، سود در بلند مدت کاهش مییابد. فناوری که می توانست زندگی بشر را از طریق ایجاد اوقات فراغت برای رشد فردی، بهتر کند، در واقع تهدید کننده زندگی بشر از طریق ایجاد بیکاری و زندگی مخاطره آمیز برای میلیون ها نفر از بردگان مزدی شده است. آنچه که ما با آمدن اینترنت شاهدیم، نسخه تسریع شده تضاد بین نیروهای تولیدی و روابط تولیدی ست. دقیقا به این دلیل، نه تنها قانون ارزش کار تضعیف نشده، آنچیزی که پل میسون میخواهد ما باور کنیم، بلکه تضادها کینه توزانه میتازند. پل میسون می گوید که ۴۰ ٪ تمام مشاغل بخاطر اتوماسیون در آینده نزدیک ناپدید خواهند شد و این چنین، اگر سرمایه داری به جای خود بماند ۴۰ % بیشتری از طبقه کارگر به ارتش ذخیره کار اضافه خواهد شد. این تنها زمانی پایدار خواهد بود که روابط تولید سرمایه داری دیگر وجود نداشته باشد.

پل میسون تلاش میکند تا برای تزهای خود یعنی تضعیف سرمایه داری توسط اقتصاد دانش بنیان، با رجوع به مارکس در قطعه‌ی ماشین‌ها که بخشی از گروندریسه را تشکیل میدهد، پشتیبان فکری پیدا کند . این یک یاداشت منتشر نشده مختصری ست که مارکس برای خود در سال ۱۸۵۸نوشته بود، یک دهه قبل از اینکه او جلد اول سرمایه را منتشر کند. پل میسون ادعا می کند که مارکس دیدگاه های خود در این یادداشت را به دلیل تثبیت سرمایه داری پس از سال۱۸۵۸، رها کرد و در آثار بعدی او ظاهر نشدند، اما اینها عاری از حقیقت اند. در این یاداشت مارکس توسعه بهره وری از طریق ماشین آلات پیشرفته تر را در نظر گرفته و این را در تناقض با « سرقت مدت زمان کار » میبیند که ثروت حاضر، بر روی آن بنا شده است. او اشاره می کند که سرمایه داری یک تناقض در حال حرکت است، از یکطرف تلاش می‌کند که زمان کار را کاهش دهد درعین حال آن را به عنوان منبع و اندازه گیری ثروت قرار میدهد. او اشاره میکند که افزایش عظیم بهره وری ماشین آلات تولیدی، باید توسعه آزادانه فردی را بدنبال داشته و در پی آن، زمان کار اختیاری، صرف کارهای هنری، علمی و غیره شود، به عبارت دیگر توسعه آزادانه فردی، به جای آنچه در نظام سرمایه داری رخ می دهد، مشخصا تولید ارزش اضافی که بورژوازی آنرا تصاحب میکند. افزون بر این مارکس اشاره میکند که تضاد بین نیروهای تولیدی ست که امکان میدهد زمان مختص تولید ارزش اضافی وجود داشته باشد، و روابط تولیدی که از وجود آن جلوگیری کند، پایه و اساس سرمایه داری را هوا خواهد کرد.

جلد اول سرمایه، در واقع، شامل بیان روشن تر این تم ها میباشد، اما بوضوح اعلام میکند که زمان کار اختیاری تنها می‌تواند در یک جامعه با تولید همگانی، جامعه ای که روابط تولید سرمایه داری لغو شده است، به وجود آید. پل میسون، بدون پشتوانه و استناد به منابع و مآخذ، ادعا می کند که مارکس تضاد اصلی در سرمایه داری را بین تکنولوژی و بازار، دانش را به عنوان یک منبع مستقل از سود و گذار از سرمایه داری را در مسیر مبتنی بر دانش میدید [۲۱ ] هیچ توجیهی برای این نتیجه گیری ها وجود ندارد.

آنچه مارکس در واقع می گوید این است که:

« قدرت نیروهای فعال و متحرک در طول زمان کار بستگی به ... وضعییت عمومی علم و پیشرفت تکنولوژی و یا استفاده از این علوم در تولید دارد. » [۲۲]

این، نه تنها به وضوح درست است، بلکه به روشنی در فناوری اطلاعات و کارکرد آن در تولید کاربرد دارد. مارکس در ادامه می گوید:

« توسعه سرمایه معین نشان می‌دهد که تا چه حد کل دانش اجتماعی، تبدیل به یک نیروی مستقیم تولیدی شده است و از این رو تا چه حد، شرایط پیشرفت زندگی اجتماعی خود تحت کنترل شعور کلی قرار گرفته و مطابق با آن، تغییر و تحول پیدا کرده است. » [۲۳ ]

این روشن است که مارکس تجلی شعور کلی را در سرمایه ثابت میدید و این امر شامل فناوری اطلاعات نیز میشود. هر چند دانش نیرویست که سرمایه ثابت را قادر می‌سازد که به طور مستمر افزایش یافته و بهره وری کار را شدت دهد، اما منبع سود، بهره کشی از کار زنده است نه دانش. اصرار بر اینکه خود دانش منبع سود است، به سادگی رد نظریه ارزش کار است، که البته، پل میسون می گوید مورد قبول اوست. خود دانش نیروی محرکه سرمایه داری نیست. نیروی محرکه سرمایه داری سود است. پیشرفت فناوری اطلاعات تنها زمانی مورد استفاده قرار میگیرد که سود آور باشد و این قطعا مسیر به یک جامعه پسا سرمایه داری را باز نمیکند. چیزی که آنها بوجود میاورند در واقع افزایش درگیری بین نیروهای تولیدی و روابط تولیدی ست. مسیر خروج از سرمایه داری، آنطوریکه مارکس در متون بعدی، از جمله نقد برنامه گوتا نشان میدهد، تولید سوسیالیستی ست. پل میسون، با این حال، به ما می گوید که این مسیر از طریق فناوری اطلاعات قابل دسترسی است هرچند که روابط سرمایه داری کماکان سر جای خود مانده باشد.

به ما گفته میشود که فناوری اطلاعات :

«… به کالاهای فیزیکی، محتوای اطلاعاتی میافزاید و آنر به همان گرداب صفر قیمت، میکشاند که کالاهای خالص اطلاعتی حضور دارند . » [۲۴ ]

این ادعا که که هزینه نهائی ( به ازای یک واحد اضافه در تولید) از کالاهای فیزیکی، حاوی فناوری اطلاعات، در حال کاهش به صفر اند [۲۵]، که نمایانگر بی اعتباری قانون ارزش خواهد بود، بوضوح نادرست است. قانون ارزش شامل تولید عنصر ذهنی نیز میباشد و در نتیجه به فناوری اطلاعت نیز مربوط میشود. در‌ واقع در همه کارهای انسانی یک عنصر ذهنی در آن دخیل است. از این رو نرم افزار دارای ارزش بوده حتی اگر مقدار آن کم باشد و این مقدار به ارزش سرمایه ثابت که بخشی از آنرا تشکیل میدهد، اضافه میشود. برای تولید ارزش مصرف، که انسان برای زنده ماندن بدان نیازمند است، از جمله مواد غذایی، پوشاک، سرپناه و انرژی، به ماشین آلات معمولی مولد نیروی فیزیکی، نیاز است. نرم افزار تنها برای راندن و کنترل و فرمان به این ماشین آلات مورد استفاده قرار میگیرد. این ماشین ها ضرورتا فرسوده شده و ارزش خود را به کالا منتقل میکنند. فناوری اطلاعات تنها یک عنصر از سرمایه ثابت و ارزش کل سرمایه ثابت جدیدی ست که برای یک فرایند صنعتی ارائه شده است، حتی با استفاده از عنصر ارزان‌ فناوری اطلاعات، به طور کلی از آنچه که آن را جایگزین میکند دارای ارزش بیشتریست. خطوط تولید خودرو، با افزایش روز افزون اتوماسیون و کنترل، یک نمونه از این امر میباشد.

توسعه « متن باز » و یا نرم افزار رایگان و تولیدات همگانی مانند ویکیپدیا که به لطف اینترنت بوجود آمده اند، موضوعاتی اند که پل میسون مدام مطرح میکند.

این تحولات، شورش برنامه نویسان و کارگران نرم افزار بر علیه مناسبات تولیدی را نشان میدهد، مناسباتی که تعلق کار آنها به سرمایه و استثمارشان را تضمین میکند. این را نمی توان گفت که این نشان دهنده یک شیوه تولیدی جدیدی ست بخاطر اینکه کسانی که آنرا تولید میکنند از قبل آن امرار معاش نمیکنند. تخمین زده می شود که به ۴۰ درصد از شرکت کنندگان در توسعه نرم افزار متن باز، مزد پرداخت می شود [۲۶] کار به هماهنگی نیاز دارد و هماهنگ کنندگان اغلب برای شرکت های فناوری اطلاعات کار می‌کنند و از آنچه پل میسون تصور میکند، بمراتب خیلی کمتر انقلابی اند. در حالی که اینها نشانگر اجتماعی بودن و رفتار همکارانه مردم است، اما نشانگر این نیست که سرمایه داری در حال فروپاشی ست. هر چند که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار میگیرد، کماکان هنوز هم در مناسبات سرمایه داری بوده و همانطوریکه میشد پیش‌بینی کرد، سرمایه داران بلافاصله آن را به چنگ خود گرفته اند. از یک طرف آنها خود از نرم افزار رایگان استفاده میکنند، به عنوان مثال، آی بی ام به جای کارگیری مایکروسافت که باید هزینه آنرا پرداخت کند، از لینوکس رایگان استفاده میکند، و یا گوگل و سامسونگ از آندروید، از سوی دیگر مسولین بزرگ سرمایه داری خوشحالند که با استعداد ترین و درخشان ترین کارگران در سراسر جهان نرم افزارها را که به صورت رایگان استفاده میکنند، به طور مستمر آنها توسعه میدهند. این قطعا تهدیدی برای تولید سرمایه داری نیست. تأثیر آن کاهش هزینه های سرمایه ثابت و افزایش سود میباشد.

تولید نرم افزار آزاد، ویکیپدیا، وام دادن های نظیر به نظیر (همتا به همتا )، تعاونی و غیره گزینه دیگری از تولید سرمایه داری نیست، همانطوریکه سازمان خیریه‌ی مذهبی و یا انجمن های بشر دوستانه نیستد. کسانی که نرم افزار رایگان و یا ویکیپدیا تولید میکنند بطریقی به نظام سرمایه داری وصلند و از طریق داشتن این ارتباطات، امرار معاش میکنند. انجمن های سوسیالیسم تخیلی در اوایل قرن نوزدهم، نمونه های واقعی از تلاش برای ایجاد گزینه در درون سیستم تولید سرمایه داری بودند. چیزی که آنها پیدا کردند این بود که قانون ارزش در مقیاس جهانی عمل میکند و نظام ارزشی سرمایه داری خود را از طریق هر تجارتی که در درون جهان سرمایه داری انجام میگیرد مجدداً تائید و تصریح میکند. این منجر به فروپاشی آنها شد. به طور مشابه، به همین دلیل، مارکسیست ها استدلال می کنند ایجاد سوسیالیسم در یک کشور غیر ممکن است و سرنوشت نهایی انقلاب روسیه نشانگر این موضوع ست.

پل میسون، با این حال، مدعی ست که جزایر پسا سرمایه داری می توانند در همزیستی با سرمایه داری وجود داشته باشند و سرمایه داری را به فعالیت در چند گوشه در اقتصاد، کاهش دهند.

دولت و پروژه صفر و گذار

پل میسون، انقلابی روس پرئوبراژنسکی [۲۷] را برای گفتن اینکه، سیستم سوسیالیستی را نمی‌توان بصورت مولکولی در جهان سرمایه داری ساخت، سرزنش کرده و ادعا می کند:

« ساخت عناصر سیستم جدید، در سیستم قدیمی بصورت مولکولی کاملا امکان پذیر است. » [۲۸ ]

این تکرار رویای سوسیالیستهای تخیلی اوایل قرن نوزدهم میباشد. در حال حاضر ماندگاری بخش آزاد میتواند به این دلیل باشد که در حاشیه سرمایه داری قرار گرفته و کارگران این بخش، نیروی کار خود را در بخش اصلی سرمایه داری و کار داوطلبانه خود را در بخش رایگان میفروشند. برای تبادل محصولات در هر اقتصادی، همانطور که مارکس نشان می دهد، آنها باید یک عنصر مشترک اندازه‌پذیر داشته باشند. در نظام سرمایه داری این « زمان کار مجرد است » با این حال، در یک سیستم تولید که در آن بخشی از تولیدکه به صورت رایگان انجام میشود، فاقد این عنصر مشترک خواهد بود. معاوضه محصولات گروهی با محصولات بخش سرمایه داری ممکن نمی شود. بخش سرمایه داری، با این حال، آنها را به صورت رایگان و مناسب به چنگ خواهد آورد. کارگران بخش تولید گروهی و یا رایگان ِ اقتصاد، مجبور به فروش نیروی کار خود در بخش سرمایه داری بوده تا به آنچه برای زنده ماندن نیاز دارند، برای مثال غذا و سوخت، دسترسی پیدا کنند. با این حال، کسانی که در بخش سرمایه داری قرار گرفته اند به سادگی می توانند آنچه که مورد نیاز است را از بخش های رایگان بدست آرند. نتیجه این فروپاشی بخش تولید

گروهی خواهد بود. به این دلیل که قانون ارزش کماکان حاکم است. چنین سیستم درآمیخته تولیدی، تنها می تواند از طریق کنترل دولت کار کند. و تنها دولتی که توسط بخش غیر سرمایه داری کنترل میشود می تواند این کار را انجام دهد. آنوقت این مورد چگونه می‌شود به اجرا درآید؟ تنها از طریق یک تصرف قدرت توسط تولید کنندگان رایگان و تخریب قانون ارزش، اما این چیزی است که پل میسون ادعا می کند کاملا غیر ضروری است.

یک اقتصاد گذار تحت نظارت یک دولت انتقالی که در عمل به ایجاد دوره پسا سرمایه داری بیانجامد، از نظر پل میسون کاملا امکان پذیر است. این جایی است که « رفرمیسم انقلابی » به خواب و خیال تبدیل می شود. پل میسون پیشنهاد داشتن یک دولت از نوع مطلقه را میکند که بر علیه طبقه سرمایه دار علی رغم غالب بودن شیوه تولید سرمایه داری، عمل می کند، و سرمایه داری را از طریق ایجاد تولید و توزیع آزاد تضعیف می کند. اینجا ما سلسله مراتبی را داریم که این بار در راستای منافع افراد متصل در شبکه ها عمل می کند. ما کماکان سرمایه داری، بازار و امور مالی را داریم، اما دولت قرار است که جزایر ضد سرمایه داری را تقویت، انحصارات را ممنوع کند و غیره و غیره

دولت معرف منافع طبقه مسلط است که در این طرح طبقه سرمایه دار خواهد بود. چرا دولت بورژوائی بر علیه منافع بورژوازی عمل کند؟ اینکه چرا بورژوازی باید از دولت برای لغو مناسبات اجتماعی سرمایه داری استفاده کند، رازی ست که پل میسون برای پاسخ دادن به آن حتی تلاش نمیکند. این به سادگی نشان از تناقض هر طرحی ست که تصور همراهی سرمایه داری و سوسیالیسم را بسر دارد. این نشان می دهد که پرئوبراژنسکی نه تنها اشتباه نمیکرد بلکه کاملاً درست فکر میکرد ! این دولت مطلقه، بانی گذاری شود که پل میسون پیشنهاد میکند، صرفا خواب و خیالی بیش نیست.

نتیجه

تزهای اصلی این کتاب، که اینترنت و فناوری اطلاعات در حال تضعیف سرمایه داری اند، به سادگی خطاست. اینترنت یک نگاه اجمالی به یک ساختار اجتماعی مبتنی بر پایان یافتن نظریه ارزش کار را فراهم میکند، اما توهمی بیش نیست که تصور شود که نرم افزارهای متن باز و یا پروژه های مشترک ِ داوطلبانه مانند ویکیپدیا می توانند به تغییر اجتماعی رادیکال با بودن روابط تولید سرمایه داری منجر شوند. اینترنت شکاف بین سرمایه و کار را لغو نمیکند. این یک تکنولوژی برای افزایش بهره وری از طبقه کارگر و کاهش ارزش سرمایه ثابت میباشد. در یک کلام، یک تکنولوژی برای افزایش نرخ سود است. تولید پسا سرمایه داری بدون حل مناقشه بین نیروهای تولیدی و روابط تولیدی که به نوبه خود تا زمانیکه سرمایه داری سیستم تولیدی غالب باقی مانده، نمیتواند انجام گیرد.

این ایده که طبقه کارگر موضوعیت تاریخی خود را از دست داده، نیز نادرست است. طبقه کارگر با سرمایه داری یکپارچه نشده و با وجود تغییر در ساختار آن، از منظر تاریخی و بطور مادی، در موقعیت قوی تری از همیشه قرار دارد. طبقه کارگر کماکان موضوع تاریخ بوده و از این رو بمثابه گورکن نظام سرمایه داری باقی مانده است. اعتصاب کارگران مخابرات اسپانیا [۲۹] و اعتصابات کارگران در اقتصادهای پیرامونی نشان داده اند که مثل همیشه طبقه کارگر بر علیه استثمار سرمایه داری مبارزه کرده و برای پیدا کردن راه‌های غلبه بر تحمیل محدودیت ها و تفرقه افکنی هایی سرمایه، تلاش میکند. انتقال به یک فرم سوسیالیستی جامعه که در آن محصولات به صورت آزاد و با توجه به نیاز توزیع میشود، نمی تواند به تدریج و یا مولکولی آنطوریکه پل میسون عنوان میکند، ساخته شود. بر عکس، ضروریست که طبقه کارگر دولت سرمایه داری را در همه جا بزیر کشیده و دیکتاتوری پرولتاریا را برای انجام انتقال به جامعه کمونیستی، برقرار کند.

سی پی

پانویسها و منابع

۱ کندراتیف اقتصاددان روسی، وزیر کشاورزی دولت موقت در سال ۱۹۱۷ بود . او مارکسیست نبود و تئوری چرخه طولانی خود را در سالهای ۱۹۲۰ توسعه داد. بعد از گذراندن ۸ سال زندان به دستور استالین در سال ۱۹۳۸ تیرباران شد.

۲ تئوری چرخه موج بلند را، اقتصاددان بورژوائی شومپیتر از مکتب اتریش که توسعه فناوری را محرک رونق اقتصادی قلمداد میکرد، ادامه داد. چرخه اول در سال ۱۷۹۰ که محرکه اش نیروی بخار، سیستم کارخانه ها و کانال ها بود، چرخه دوم از سال ۱۸۴۸ شروع میشود که محرکه اش راه آهن ها، تلگراف، کشتی‌های اقيانوس پيما و ارز با ثبات بودند، چرخه سوم از سالهای ۱۸۹۰ که محرکه اش برق، تلفن، تولید انبوه و تیلوریسم بود.

۳ رجوع کنید به « پسا سرمایه داری » صفه ۴۸ (چهار برابر شدن قیمت نفت)

۴ رجوع کنید به « پسا سرمایه داری » صفه ۷۱ « میشل حسون به درستی استدلال می کندکه نئولیبرالیسم مشکل سودآوری را هم برای شرکت ها و هم برای سیستم به عنوان یک کل حل کرد »

۵ کارل مارکس کتاب مقدمه‌ای بر نقد اقتصاد سیاسی.

۶ رجوع کنید به « پسا سرمایه داری » صفه ۱۴۴

۷ رجوع کنید به « پسا سرمایه داری » صفه ۱۸۵

۸ او از مقاله « بازار کار جهانی » کانون جلد 26 توسط ریچارد فریمن از دانشگاه هاروارد نقل قول میکند.

۹ رجوع کنید به « پسا سرمایه داری » صفه ۱۹۷

۱۰ رجوع کنید به « پسا سرمایه داری » صفه ۱۷۸

۱۱ رجوع کنید به « پسا سرمایه داری » صفه ۲۱۲

۱۲ leftcom.org

۱۳ رجوع کنید به « پسا سرمایه داری » صفه ۴۹

۱۴ رجوع کنید به « پسا سرمایه داری » صفه ۵۴

۱۵ رجوع کنید به « پسا سرمایه داری » صفه ۲۰

۱۶ رجوع کنید به « پسا سرمایه داری » صفه ۱۵۹

۱۷ رزا لوکزامبورگ « انباشت سرمایه » . برای نقد ما رجوع کنید به leftcom.org

۱۸ این نظریه مقررات مکتب فرانسوی است.

۱۹ رجوع کنید به « پسا سرمایه داری » صفه ۱۱۲ این یک نقل قول از دراکر مکتب اتریشی شاگردآن شومپیتر است. پل میسون این را در صفه ۲۱۷ تأیید میکند.

۲۰ رجوع کنید به « پسا سرمایه داری » صفه ۱۷۹

۲۱ رجوع کنید به « پسا سرمایه داری » صفه ۱۳۷

۲۲ گروندریسه صفه ۷۰۵

۲۳ گروندریسه صفه ۷۰۶

۲۴ رجوع کنید به « پسا سرمایه داری » صفه ۱۴۲

۲۵ رجوع کنید به « پسا سرمایه داری » صفه ۲۶

۲۶ رجوع کنید به جی کارچدی « شراب کهنه، بطری های جدید »

۲۷ پرئوبراژنسکی ابتدا یک کمونیست چپ بود، اما بعد در طول دوره نپ با امتداد خواست صنعتی کردن سریع روسیه، از اپوزیسیون چپ تروتسکیستی پشتیبانی کرد. زمانی که برنامه پنج ساله در سال ۱۹۲۸ شروع شد او تصور کرد که استالین برنامه اپوزیسیون چپ را اتخاذ کرده است. این، البته، از تیرباران او توسط استالین در سال ۱۹۳۷ جلوگیری نکرد.

۲۸ رجوع کنید به « پسا سرمایه داری » صفه ۲۴۴

Friday, April 15, 2016
پسا سرمایه داری از طریق اینترنت (به گفته پل میسون) - رویا یا واقعیت؟ | Leftcom

Error

Error message

PDOException: SQLSTATE[HY000]: General error: 1366 Incorrect string value: '\xD9\xBE\xD8\xB3\xD8\xA7...' for column 'title' at row 1: INSERT INTO {accesslog} (title, path, url, hostname, uid, sid, timer, timestamp) VALUES (:db_insert_placeholder_0, :db_insert_placeholder_1, :db_insert_placeholder_2, :db_insert_placeholder_3, :db_insert_placeholder_4, :db_insert_placeholder_5, :db_insert_placeholder_6, :db_insert_placeholder_7); Array ( [:db_insert_placeholder_0] => پسا سرمایه داری از طریق اینترنت (به گفته پل میسون) - رویا یا واقعیت؟ [:db_insert_placeholder_1] => node/30908 [:db_insert_placeholder_2] => [:db_insert_placeholder_3] => 18.213.4.140 [:db_insert_placeholder_4] => 0 [:db_insert_placeholder_5] => -fESfWV4hpSp46lLQdClcRdFFnXEeDyXBBkcjar--yA [:db_insert_placeholder_6] => 1265 [:db_insert_placeholder_7] => 1711711705 ) in statistics_exit() (line 93 of /web/htdocs/www.leftcom.org/home/modules/statistics/statistics.module).
The website encountered an unexpected error. Please try again later.